این رمانِ کوتاه، که در سال ۸۳ منتشر شده، دو جایزه گرفته است. پس لابد باید شاید احتمالاً یقیناً خوب باشد که… باید اول پرسید رقبای این کتاب در آن دوره چه بوده‌اند؟ این داستان روایت زندگی «طلایه» است که حالا در آمریکا [دقیقاً چطوری؟] زندگی می‌کند و برادرش «علی» پی آن است که با او ارتباط برقرار کند. حالا طلایه توی ذهنش برمی‌گردد به خاطراتش، به دوران انقلاب، به خیانت برادر به برادر، به مردسالاری جامعهٔ ایرانی و از این جور حرف‌ها. اما دریغ از شخصیت‌پردازی، دریغ از جذابیت داستانی، و حتی دریغ از رعایت اصول نگارشی در نوشتن گفتگوها و حتی‌تر دریغ از ترجمهٔ جملات انگلیسی به فارسی. بیشتر از این حرفی ندارم.