ابن بطوطه در جوانی، در قرن هشتم هجری قمری، کشورش مراکش را به قصد حج ترک میکند ولی آنقدر شوق جهانگردی در او میپاید که بعد از نزدیک به سی سال به کشورش بازمیگردد. او کشورهای بسیاری را از نزدیک دیده است که با توجه به جغرافیای اکنون شامل چین، مالدیو، ایران، افغانستان، بنگلادش، هند و پاکستان، کشورهای شمالی آفریقا، اسپانیا، ترکیه، روسیه، اوکراین، کشورهای عربی غرب آسیا و احتمالاً چند کشور دیگری که از قلم انداختهام میشود. او که قدرت عجیبی در جا کردن خودش در ارکان فرهنگی حکومتها داشته هر جایی رفته خاطرات خود را صادقانه و صریح ثبت کرده است و به همین جهت شاید در کنار ابن خلدون جزء بهترین سندهای اجتماعی-تاریخی جهان اسلام در قرن هشتم باشد. جهانِ اسلامی که ابن بطوطه دیده جهانی است که تازه صد سال از حملهٔ تاتارها، قوم مغول، گذشته است. فساد در تمام ارکان حکومتها جاری است. کنیز و غلام مثل نقل و نبات در تمام بلاد اسلامی به فروش میرسد و البته ابن بطوطه خودش هم خوشاشتها بوده و هر جا رفته چهار زن و چندین کنیز از آن خود کرده است و بعد از پایان سفر به آن منطقه زنها را طلاق میداده. البته این خوشاشتها بودن ابن بطوطه از جهت ثبت احوال زنان در آن زمان بسیار جالب است؛ مثلاً آن که زنان ترک روباز بودند، زنان برخی از بلاد در حکومت نقش داشتند، کنیزان مالدیوی لخت و عور توی خیابان راه میرفتند، در ممالک عربی زنان از یاد گرفتن هر چیزی بیش از خواندن قرآن منع میشدند مبادا که چموشی کنند، زنان مدرسه آن قدر در علم غوطهور بودند که چندین مجتهد زن در آن زمان وجود داشته است و قص علی هذا. در آن زمان، مردم در برابر عالمان فاسدی که مشروعیتبخشی حاکمان سفاک را بر عهده داشتند رو به صوفیان آوردند، دورهای که صوفیانی چون اهل فتوت و قلندرها نیز به جمع باقی صوفیان قدیم اضافه شدهاند. در این دوران، اختلافات مذهبی مخصوصاً در عراق بسیار بالاست. سنیها شیعهها را از گزند تعصبات دینی مصون نمیدارند. در بخش ایران و به خاطر بیتعصب بودن بازماندههای مغول، ایلخانان که تازه از دین شمنی خودشان به اسلام روی آوردند، عالمان شیعهای مانند خواجه نصیرالدین طوسی و بعدتر شاگردش علامه حلی فرصت برای بروز و نمود داشتهاند. شیعه، یا به قول ابن بطوطهٔ مالکیمذهب رافضی، سر ناسازگاری با حکومتها دارد و قیام سربداران خراسان از جملهٔ این خیزشهاست. ضعف حکومت به حدی است که خلیفهٔ عباسی مانند عروسک خیمهشببازی در میدان سیاست صرفاً نقش مشروعیتبخشی به حاکمان را دارد، آن هم حاکمانی که به قول حافظ همهشان دولت مستعجلاند. حاکمانی که شاه شجاعش، که مورد مدح حافظ و شعرای دیگر بوده، شاید تنها حسنش احترام به ادیبان و علما بوده وگرنه در خونریزی و بیرحمی دست کمی از پدرش امیر مبارزالدین نداشته است. در خونریزی او همین بس که چشمهای پدرش و فرزندش را از ترس به خطر افتادن قدرت به میل کشیده است.
همهٔ این حرفها خلاصهای بسیار ناقص بود از خلاصهٔ محمدعلی موحد از رسالهٔ «رحله» ابن بطوطه. سفرنامهٔ ابن بطوطه از این جهت بسیار مهم است که در دورهای بسیار راهبردی نوشته شده است؛ دورهای که فاصلهٔ حاکمان با آرمانشهر اسلامی بسیار زیاد است ولی در عین حال، مدرسهها و ادبیات در اوج خودش قرار دارند، نشان به نشان آن که در چین پادشاه چین شعر سعدی میخواند حال آن که فارسی نمیفهمد، حافظ در شیراز گرد و خاک به پا کرده و مولانا در قونیه برای خودش در قلهٔ ادبیات صوفیانه است، و ابن عربی در اندلس مفاهیم عرفانی را به قلهٔ مفاهیم رسانده است. درست در همین زمان است که تکاپویی در جاهایی مثل ایتالیا شکل گرفته است در جهت تأسیس مدارس، و این نکته با آن که از دید ابن بطوطه پنهان مانده، ابن خلدون اما به آن اشاره کرده است. با وجود همهٔ پیشرفتهای غربیها، هنوز کپرنیکی که روی به استفاده از رصدخانه آورده سیصد سال از خواجه نصیرالدین طوسی که در آذربایجان رصدخانه راه انداخته بوده فاصله داشته است.
به نظرم نتیجهگیری نویسنده بسیار جالب است؛ درست همان سؤالهایی که در ذهنم شکل گرفت در ذهن نویسنده شکل گرفته است: آیا باید همهگیر شدن تصوف را مقصر سقوط تمدن اسلامی بدانیم، یا سیاستی که دیگر کاملاً از دین جدا شده و بی هیچ نگاهی به شرعِ اصیل برای خودش خونریزی و مالاندوزی میکند، یا مسائلی مثل تکبعدی شدن مدارس (صرفاً پرداختن به شرع و فقه) و تجرید خانقاه از همهٔ روشهای تجربی؟ در مجموع این کتاب برای خواندن بسیار جالب است. البته باید اعتراف کنم که این کتاب را به کیفیت مطلوب نخواندهام و بعضی جاها را به خاطر جزئی شدن روایات تاریخی خیلی سرسری مطالعه کردم.