این کتاب تلاشی است از مرحوم زرین‌کوب در تبارشناسی شاخه‌های مختلف تصوف در ایران. با وجود جذابیت روایت‌ها و فصل‌بندی کتاب، نوع نگارش کتاب خسته‌کننده است. گاهی با پاراگرافی مواجهیم که به بلندای چند صفحه است. هر فصل بخش‌بندی نشده است و خواندن کتاب را دشوار می‌کند. این کتاب مانند دیگر کتاب‌های زرین‌کوب خلاصه‌ای است از خوانش زرین‌کوب از مراجع مختلف تاریخی به علاوهٔ قضاوت نویسنده در مورد صحت مراجع تاریخی.

اولین درسی که این کتاب برایم داشت این بود که تصوف بر خلاف ظاهرش به شاخه‌های مختلف تقسیم شده است و در طول تاریخ و با توجه به ناحیهٔ جغرافیایی خاستگاه‌های فکری متفاوتی داشته‌ است. با توجه به شروع تصوف از خراسان قدیم (شامل بخش بزرگی از افغانستان امروز) و سابقهٔ دین بودایی در آنجا، زرین‌کوب امکان الهامات بودایی را در تصوف رد نمی‌کند کما آن که زهد افراطی برخی از صوفیان را بی‌ارتباط با تعالیم مسیحی نمی‌بیند. البته خیلی دشوار بتوان آن‌ها را ملهم از مزدیسنان دانست خاصه آن که در تعالیم زرتشت به صراحت از ریاضت منع شده است اما رگه‌هایی از شباهت بین تصوف و زرتشتی‌گری دیده می‌شود.

«در حقیقت احوال سلمان فارسی مخصوصاً از آن جهت که لااقل دو جریان مهم دینی عصر ساسانی -آیین زرتشت و آیین مسیح- را در وجود خویش جمع داشته است، می‌تواند به عنوان یک منشأ تأثیر در تصوف اسلامی تلقی شود.» (ص ۱۷)

«در بین این گونه عوامل که در طی قرون نخستین اسلامی در ایران مدد به حیات تصوف مسلمین رسانیده است قبل از هر چیز از میراث زرتشت باید یاد کرد و از احوال و تعالیم او.»‌ (ص ۲۲)


یک چیز مشترک در مصوفه وجود دارد: دیدن خضر در عالم حقیقت. این مسأله مرا یاد ادعای دیدن مسیح در مورمن‌های مسیحی و ادعای دیدن امام زمان در میان گذشتگان شیعه می‌اندازد. و البته این که همهٔ مسیحی‌ها چرا فقط مسیح را، همهٔ شیعه‌ها چرا فقط امام زمان را، و همهٔ صوفیان چرا فقط خضر را می‌دیده‌اند جای سؤال دارد. دو گروه اصلی در تصوف وجود دارد: اهل صحو (معتقد جدی به رعایت کامل شریعت) و اهل سکر (مانند ابوسعید ابوالخیر و معتقد به سماع). البته اهل ملامت،‌ اهل فتوت و قلندرها هم شاخه‌های دیگری از صوفیه بوده‌اند. ملامتی‌ها کم‌کم تبدیل به گروهی شدند که از عنوان گریز از ریا بهانه‌ای برای گریز از شریعت ساختند. اهل فتوت که احتمالاً برگرفته از «لای فتی الا علی» است، مانند ملامتی‌ها مخالف تظاهر و خرقه‌پوشی بودند و اهل پهلوانی و فرهنگ زورخانه‌ای، مانند پوریای ولی. از دل این دو، فرقهٔ قلندر بیرون آمد که شیخ جمال‌الدین ساوجی در قرن هفتم تراشیدن موی سر و ابرو را در میان این جماعت باب کرد. دعواهای حیدری (قلندرهای شیعه) و نعمتی (قلندرهای سنی) تا سال‌ها و حتی دورهٔ قاجار در ایران موجب سرگرمی حتی جهانگردها می‌شده است. 

«تمام این نهضت‌ها، از ملامتیه تا قلندران، از فتیان تا خاکساریان، یک رشته واکنش درونی بود در دنیای تصوف. واکنش در مقابل تمایلاتی که در سراسر تاریخ تصوف، آن جریانی را که خود عصیانی بر ضد آداب رسوم بود، دوباره به جانب آداب و رسوم برد. طرفه آن است که این نهضت‌ها نیز در عین آن که غالباً به صورت واکنش بر ضد قیود و حدود مترسمان آغاز می‌شده است، در اندک زمان باز به آداب و قیود تازه‌ای پای‌بند می‌گشته است و همواره جایی برای یک واکنش و عصیان تازه بازمی‌گذاشت.» (صص ۳۷۸-۳۷۹)


صوفیهٔ خراسان

تصوف با ابراهیم ادهم آغازی جدی در خراسان پیدا کرد. بایزید بسطامی باعث گسترش بیشتر تصوف شد. محمد بن کرام با تعالیم مبتنی بر تجسم و تشبیه فرقهٔ کرامیان را بنا نهاد و بعد از مرگ در اورشلیم مدفون شد. حکیم ترمذی فرقهٔ‌ حکیمیان را و ابوالعباس سیاری فرقهٔ سیاریان را در مرو بنا نهاد. در زمان سلطان محمود غزنوی دو شخصیت بزرگ صوفیه آوازه یافتند: ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر. ابوسعید اولین کسی بود که باب سماع را در صوفیه گسترش داد. شیخ عبدالله انصاری صوفی مقید حنبلی مذهبی بود که مناجات‌هایش به عنوان یک اثر ادبی تاکنون مورد توجه حتی عامه بوده است. شیخ احمد جام نیز متشرع بود و شهر تربت جام کنونی به خاطر مدفن او به این نام شهرت یافته است. 

دو برادر،‌ ابوحامد محمد و احمد غزالی، از عالمان بزرگ صوفی بودند. ابوحامد پی چهار فرقهٔ اصلی اهل فکر گشت. او در کلام چیزی جز مقابله با بدعت در شریعت نیافت. او در فلسفه سه گروه را یافت: طبیعیون، دهریون و الهیون که در هر سهٔ آن‌ها التقاط و گمراهی دید. در فرقهٔ باطنیه عوام‌فریبی یافت و بر ضد آن‌ها کتاب نوشت. اما در چهارمین فرقه، یعنی صوفیه، راه طریقت را یافت و صوفی شد. همین باعث فرار او از مدرسه و عزلت‌گزینی شد. او علم را بر دو گونه می‌دید، علم دنیایی و علم آخرت. علم دنیا نیز از نظر او دو گونه بود: فقه و علوم دیگر مانند علم بدن. علم آخرت نیز دو گونه داشت: مکاشفه که مخصوص اولیا و اهل یقین است و معامله که شناخت احوال قلب است برای عامهٔ موحدین. 

احمد غزالی، برادر کوچک‌تر ابوحامد، پا را فراتر نهاد و با سخنان شطح‌گونه حتی در ستایش ابلیس معروف شد. گویا فرقهٔ یزیدیه منشعب از احمد غزالی باشد. 


صوفیهٔ بغداد

صوفیهٔ بغداد در اوایل عهد عباسی آغاز و با مرگ شبلی کم‌رنگ شد. جنید کسی بود که علم و عمل را در صوفیه جمع کرد. او اهل صحو بود نه اهل سکر، بدان معنا که به شریعت التزام کامل داشت. وقتی حلاج را می‌خواستند اعدام کنند، او ادعا کرد که فقیه است و با حلاج میانه‌ای ندارد. ابوالحسین نوریِ حنبلی‌مذهب اولین صوفی بود که چیز حلبی‌ای درست کرد و با آن تسبیح گفت یا به قول خودش «می‌خواهم غفلت را بدان حلب کنم.» او درد و اندوه را از لوازم طریقهٔ سلوک می‌دانست. او علاقهٔ افراطی به حفظ شریعت داشت و از همین روی بود که با حلقهٔ جنید نزدیکی داشت. در این میان، ابن یزدانیار ظاهراً مخالف صوفیان بوده ولی انگار این مخالفت بیشتر در ظاهر بوده و به خاطر مخالفت با افشای راز بوده است. 

منصور حلاج متهم به قرمطی بودن شده بود. علاوه بر این اتهام او به ربوبیت هشت سال او را اسیر زندان حکومت کرد. ابن عطاء آملی از مشایخ و علمای عصر این مسأله را به کل رد کرد و حلاج را موحد خواند. همین باعث شد که حامد بن عباس، ابن عطا را به شدت شکنجه کند، طوری که بعد از چند روز ابن عطا از دنیا رفت. با وجود آن که حلاج منکر اظهار ربوبیت بود، حامد بن عباس آنقدر بهانه جمع کرد تا بتواند حکم اعدام او را بگیرد. ماجرای حلاج یکی از مرموزترین ماجرای اهل تصوف است، خاصه آن که بعضی از گفته‌هایش بعدها از زبان صوفیان دیگر هم درآمد ولی کمتر مورد حساسیت قرار گرفت. پرسش دیگر نوع اعدام او است که حتی با احکام شریعت خوانایی نداشت.

شبلی به خاطر اندوه عدم حمایت از حلاج رو به شطحیات حلاج‌گونه آورد و از نظر نویسنده شطحیات تندوری او و البته اظهارات صریح حلاج باعث شد که صوفیه در عراق کم‌رنگ‌تر شود. با کم‌رنگ شدن صوفیه و حتی نشست و برخاست بعضی از آن‌ها با حکام وقت، صوفیه دیگر مانند گذشته نبود. در این میان عبدالقادر گیلانی در بغداد بسیار معروف شد. همچنین ضیاءالدین سهروردی که سلسلهٔ سهروردیه‌اش توسط بهاءالدین زکریای مولتانی و فخرالدین عراقی در هند گسترش یافت و سلسله‌های نعمت‌اللهی و پیر جمالیه و صفویه نیز به طریقهٔ او منسوبند. در نظر ضیاءالدین تصوف سه مرحله دارد: آغازش که علم است، میانه‌اش که علم است و غایتش که امل است. برادرزادهٔ ضیاءالدین، شهاب‌الدین سهروردی جانشین عمو شد و گویا سعدی او را در بغداد دید و از او به نیکی یاد کرد. جانشین شهاب‌الدین، اوحدالدین کرمانی (شیخ‌الشیوخ) مورد تکریم خلیفه المستنصر بالله بوده است. 


نگاه سعدی و حافظ به صوفیه

در عین حال که سعدی از سهروردی به نیکی یاد کرده است، باعث نشده که او واقعیت صوفیه را پنهان بدارد: «از این پیش طایفه‌ای در جهان بودند به ظاهر پراکنده و به معنی جمع و امروز خلقی‌اند به ظاهر جمع و به دل پراکنده.» حافظ اما نیازی به ریاضت جسمانی نمی‌دید و مراقبت از قلب را واجب می‌شمرد. او مؤانست با قرآن را بهتر از خرقه‌پوشی می‌دانست. (ر.ک. صص ۲۳۳-۲۳۶)


شعر صوفیه

سنایی اولین شاعر تصوف بود که واقعاً شعر برایش اهمیت داشت. البته بعضی آثارش مانند حدیقه دشوارخوان و پر از حشور است. او مدح اهل بیت را می‌گفته و بدگویی بنی‌امیه را می‌کرده حال آن که خود اهل سنت بوده است. عطار اولین شاعری بود که شعر سهل ممتنع را در ادبیات تصوف وارد کرد. برخلاف سنایی، شاعری برای عطار هدف بود نه وسیله. در این میانه مولانا اوج شاعری و دقت نظر در صوفیه است:

«تمام مثنوی شاهد زنده‌ای است که تقید فوق‌العادهٔ مولانا را به شریعت و آداب آن نشان می‌دهد. اگر خود مولانا جلال‌الدین هم در دنیای سکر نفس می‌زند تعلیم او به صوفیه التزام دنیای صحوست - حدود شریعت.» (ص ۳۰۷)

گلشن راز شبستری شامل حکمت‌های نظری صوفیه و «جام جم» اوحدی حکمت عملی صوفیه است.