شهید مطهری، در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران»، پس از فهرست کردن علمای ایرانی تأثیرگذار در علوم اسلامی، می‌نویسد: «آنچه ممکن است غیرمنتظره تلقی شود این است که بیشترین سهم را در علوم عقلی از زمان میرداماد تا عصر ما، شمال ایران یعنی گیلان و مازندران و گرگان دارد. در حدود سی نفر از معاریف اساتید فلسفه از این ناحیه‌اند و در میان آنها فیلسوفان بسیار بزرگ و نامداری وجود دارند از قبیل میرداماد، ملا اسماعیل خواجویی، آقامحمد بیدآبادی، ملا علی نوری، میرفندرسکی، عبد الرزاق لاهیجی، ملا محمد جعفر لنگرودی و غیرهم. این گروه اگر چه مرکز تحصیل یا تدریسشان اصفهان بوده است، ولی خودشان از شمال ایران‌اند.» حالا این جملات از استادِ شهید چه ربطی به این کتاب دارد؟ خواهم گفت.


من معمولاً به کتاب‌های غیرداستانی‌ای که در امریکا منتشر می‌شوند خوشبین نیستم (به اصطلاح non-fiction)؛ دلیلش به پیش از امریکا آمدنم مربوط است: بازار کتاب ایران پر بود از کتاب‌هایی در مورد موفقیت و چطوری میلیاردر شویم و از این حرف‌ها. واقعیتش را بگویم، به خاطر آن که به خاطر چیزهای مزخرفی مثل کنکور ارشد مجبور بودم با خواندن آن کتاب‌های بی‌ربط به خودم انرژی و انگیزهٔ کاذب بدهم تا خودم را راضی کنم که کنج خوابگاه کز کنم و مثلاً مدار الکتریکی بخوانم. این کتاب‌های به اصطلاح غیرداستانی پر هستند از حرف‌های انرژی‌بخش که نه ربطی به جامعهٔ ما دارند و نه لزوماً ربط زیادی به حقیقت دارند. این کتاب‌ها در بهترین حالت، به درد جامعهٔ سرمایه‌داری امریکا می‌خورد. 


این که آن کتاب‌های غیرداستانی مفید نبودند یک وجه مسأله است. وجه دیگرْ آن است که هر جامعه‌ای به کتاب‌های غیرداستانی و سلسله مقالات نیاز دارد. معمولاً وظیفهٔ این گونه از کتاب‌ها رساندن مطالب عمیق علمی یا فلسفی به شکلی ساده و قابل فهم است. به همین دلیل، این کتاب‌ها پر از توصیف اتفاقات واقعیِ مرتبط با موضوع کتاب هستند که باعث می‌شود خواننده متن کتاب را سرراست و قابل فهم بیابد. به همین دلیل، نویسنده باید حداقل در حد یک رمان‌نویس معمولی نوشتن بلد باشد. البته از حق نگذریم نمونه‌های موفق، فارغ از درست یا نادرست بودن گزاره‌های کتاب‌ها، در این زمینه در ایران کم نداشتیم، مثل «جامعه‌شناسی خودمانی» (توضیح مسألهٔ پیچیدگی خلقیات ایرانی به صورتی ساده و همه‌فهم)، «غرب‌زدگی» (در این حد ساده که جلال آل احمد اصطلاح غرب‌زدگیِ فردید را اصلاً اشتباهی فهمید و آنچه که نوشت غرب‌مآبی بود تا غرب‌زدگی)،  و همین طور «سرلوحه‌ها»، «نشت نشا» و «نفحات نفت» از رضا امیرخانی (و البته باید اذعان کرد که متأسفانه امیرخانی زیادی تحت تأثیر مقالاتش قرار گرفته و مثلاً دو رمان «بی‌وتن» و «قیدار» بیشتر به مقاله‌داستان می‌مانند تا قصه‌داستان). ما به شدت نیاز داریم در مورد مسائل دینی و فرهنگی، کتاب‌های سادهٔ غیرداستانی داشته باشیم و این فقط از دست کسانی برمی‌آید که هم به موضوع مورد بحث تسلط نسبی داشته باشند و هم قلم خوبی داشته باشند.


کتاب «استثناها» زیرعنوانی دارد که باعث شد تا مدت‌ها به خریدنش فکر نکنم، یعنی «داستان موفقیت». با خودم فکر کردم که احتمالاً این کتاب پر است از قصهٔ موفقیت‌های فردی یک مشت میلیاردر و کارآفرین. به شکل کاملاً غیربدیهی این کتاب اصلاً در این مورد نیست. مخلص حرف این کتاب دو چیز است: نخست آن که موفقیت امری فردی نیست و لزوماً نسبت مستقیمی با ضریب هوشی و تلاش ندارد. البته هر کسی که به موفقیت رسیده، لزوماً ضریب هوشی متوسط یا متوسط به بالا داشته و تلاش بسیار کرده ولی این همهٔ قصه نیست. دوم آن که چهار عامل «جامعه‌»ای که فرد در آن رشد پیدا کرده، «پیشینه»ی فردی، خانوادگی و اقلیمی، «فرصت‌»ها و «میراث» او از جهت فرهنگی یا خانوادگی به همان نسبت و یا شاید بیشتر از هوش و تلاش فردی مؤثر هستند. در این کتاب مثال‌های فراوانی در مورد این چهار مسأله گفته شده که خواندنش را جالب‌تر می‌کند: 

  • چرا در یکی از دهکده‌های ایتالیایی‌نشین پنسیلوانیا میزان مرگ و میر ناشی از ناراحتی قلبی کم بوده است؟
  • چرا بیشتر بازیکنان زبدهٔ هاکی در کانادا متولد سه ماه اول سال هستند؟
  • چرا نیمی از سرمایه‌دارترین تاریخ در فاصلهٔ ده ساله از قرن بیستم به دنیا آمده‌اند؟
  • چرا بیشتر بزرگان نسل اول درهٔ سیلیکون همه متولد فاصلهٔ چهارساله از دههٔ ۱۹۵۰ هستند؟
  • چرا بیش از نیمی از برندگان جایزهٔ نوبل در رشته‌های علوم پایه از دانشگاه‌های ناشناخته بوده‌اند؟
  • چرا بیشتر شرکت‌های موفق وکالتی و حقوقی امریکا از آنِ یهودی‌های مهاجر اواخر نسل نوزدهم است؟
  • چرا در یکی از روستاهای کنتاکی امریکا کشت و کشتار زیاد بوده است؟
  • دلیل سقوط‌های متواتر هواپیمایی کرهٔ جنوبی در اواخر قرن بیستم چه بوده است؟
  • دلیل سقوط متواتر هواپیمایی کشور کلمبیا چه بوده است؟
  • چرا چینی‌ها اینقدر پرکارند؟ چرا شرق آسیایی‌ها اینقدر در ریاضیات قوی هستند؟
  • چرا یکی از مدارس برانکس نیویورک به شکل معناداری از بقیهٔ مدارس منطقه موفق‌تر شده است؟
  • چرا مادر خود نویسنده اینقدر موفق بوده و نسبت به همشهری‌هایش از لحاظ اجتماعی جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است؟


خب، اگر به جواب سؤال‌های بالا فکر می‌کنید، باید خواندن این کتاب برایتان جالب باشد. باید به تیزبینی شهید مطهری آفرین گفت که به این نکته پی برد که نزدیک به نیمی از بهترین‌های علوم اسلامی از شمال ایران بوده‌اند. ای کاش در این مسأله بیشتر مداقه شود تا دلیلش کشف شود. به نظرم پیدا کردن دلایل بومی برای سؤال‌هایی این‌چنینی می‌تواند راهگشای بسیاری از مشکلات موجود در وطن باشد؛ البته اصلاً منظورم راه‌حل‌های دم‌دستی مثل آن کتاب‌های موفقیت در نیم ساعت یا مصوبه‌ها و بخش‌نامه‌های اداری حاصل از جلسات رسمی نیست.