«نعشکش» رمانی کوتاه (داستان بلند!) از محمدرضا گودرزی است؛ کتابی که دو راوی دارد: خود نویسنده و پسرش (تولهسگ اول). نویسنده در همان اول تأکید دارد که این یک خاطره است و کسی اجازه ندارد نشانهشناسی یا برداشتهای اجتماعی-سیاسی از این کتاب بکند. خب، این یعنی این کار را باید بکنیم. نویسنده در سودای بنز و پس از غر زدنهای زنش، تصمیم میگیرد پی خرید بنز برود! با درآمد او چیزی بهتر از یک نعشکش بنز مدل ۱۹۹۳ تصادفی گیرش نمیآید. شروع داستان پر از تکیهکلام طنز است و از نیمه به بعد، دوپارگی داستان به چشم میآید. از نیمه به بعد، داستان جنبهٔ تخیلی و غیرواقعی پیدا میکند: بعد از آن که نویسنده خودرو را، بدون آنکه از پیشینهٔ خودرو به خانوادهاش بگوید، به خانه میآورد متوجه بوهای عجیب و غریب میشود. انگار ارواح راننده، جنازهٔ دختر جوان و برادر همراهش دور و بر ماشین سرگردانند. بعداً سر و کلهٔ جسم داغانشدهٔ ارواح هم پیدا میشود و در این میان، نویسنده عاشق نرگس، دختر مرده، میشود و آنقدر غرق در رؤیاهایش شده که با ناپدید شدن روحهای سرگردان، بیشتر در خیالهای خود فرومیرود. انگاری که نویسنده از فرط بیثمر بودن زندگیاش پناه به خیال آورده و آنقدری خیالات خود را باور کرده است که آنها را خاطره میپندارد. به قول خودش، داستان باعث میشود که زندگی قابل تحمل شود. از آن طرف، راوی دوم دغدغهٔ موسیقی راک و فیلمهای هالیوودی دارد، با دختر همسایهاش دوست است و به خاطر علاقهٔ دختر به داستان، وانمود میکند که اهل چخوف و استاینبک است (نمیدانم چرا در فارسی بهش اشتاینبک میگویند).
طرح مرکزی داستان خیلی جذاب است. طنزهای کلامی داستان جالب است؛ مثلاً در جایی نویسنده میگوید که قیافهام مرموز شده و بعد خودش این امر را که مرموز بودن توصیف درست داستانی نیست به شوخی میگیرد. در مجموع داستانی دوستداشتنی است ولی ضعفهای مشهودی در روایت وجود دارد. راوی دوم کاملاً قابل حذف است. شخصیت راوی دوم به شدت تصنعی است. گاهی جملاتش به نوجوانها میماند و گاهی به کودکان. قشنگ معلوم است که نویسنده نتوانسته از پس همذاتپنداری با نسل جوان بربیاید. صادقانه بگویم، با وجود همهٔ این ضعفها، طرح مرکزی داستان را خیلی دوست داشتم. به نظرم همین جاهاست که جای خالی ویراستار حرفهای داستان در ایران به چشم میآید. بزرگترین نویسندههای امریکایی هم تابع حرف ویراستارشان هستند و بدون تأیید او کتاب را به نشر نمیسپارند. مثلاً آخرین کار «جزمین وارد» که در سال ۲۰۱۷ جایزهٔ رمان سال آمریکا را برده است، قبل از انتشار دو راوی داشت و به پیشنهاد ویراستار تبدیل به سه راوی شد. برگردم به حرف اصلیام: این کتاب میتوانست یک داستان ماندگار باشد ولی بعید میدانم از ۱۰۰۰ نسخهای که نشر چشمه در سال ۱۳۹۳ منتشر کرده است، فراتر رفته باشد.