کاشکی از چشمهایم عاشقی را بشنوی
چشم لال من چگونه بنگرد تا بشنوی؟
باید از باران بخواند چشمها تا لحظهای
تو از آن بالا بیایی با تماشا بشنوی
مثل دریا موج دارد چشم طوفاندیدهام
باید این اسرار را از موج دریا بشنوی
میشود این اشکهای خیس بارانگونه را
ذکر «یا هو»، «ای خدا»، «پروردگارا» بشنوی
گل بگویی بشنوم، باغ گلی روی سرم
من بخوانم چارده خورشید را، تا بشنوی
من فقیرم، بیکسم، تنها تویی فریادرس
کاش عذر بنده را روز مبادا بشنوی
خشت اول، عمر من بوده است، کج، غرق گناه
خشت خشتم را ببینی، تا ثریا بشنوی
بشنوی، اما نبینی، بگذری مانند رود
حرفهای سنگ را -غرق تمنا- بشنوی
از خیابانهای غفلت خستهام، ای کاش تو
آرزوها را نگفته، بشنوی؛ ها! بشنوی
خوب میدانی که شعرم نیز پر رنگ و ریاست
خوب میدانم که میخواهی سراپا بشنوی
نیویورک، یک سپتامبر ۲۰۱۶