دیگر غرور جادهها را گل بگیرید
تقویمها را مُهر شد باطل بگیرید
از مزرعه تنها مترسک مانده و بس
آتش بر این صحرای بیحاصل بگیرید
دریا پریشان میشود وقتی که شبها
مهتاب را از خلوت ساحل بگیرید
این کاروان درجا زده در ماندن خویش
جان را ز جان خستهٔ محمل بگیرید
در کورهراه ماندن و تردید رفتن
باید غبار از جان ناقابل بگیرید
وقتی که چشمی جادهها را بیقرار است
لختی سراغ از یادگار دل بگیرید
تابستان ۱۳۹۲
سانیویل، کالیفرنیا
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خـلـیـل آتـشـین سخن تبــر به دوش بت شـکن
خدای ما دوباره سنگ وچوب شد نیامدی
برای مـا که خسـته ایم و دل شکسـته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمـام طـول هـفـته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی
اللهم عجل الولیک الفرج
منتظرحضورتان هستیم.
یازهرا