باران

ثانیه‌ها را

بر دقایق ناگزیر جنگل

طعنه می‌زند.

گاوها

-که خوب می‌دانند

بالاتر از سیاهی رنگی نیست-

زیباترین شعرها را

در علف‌های شلاق‌خورده بو می‌کنند

 

حتی سقوط ناگهانی آبشار

غرور ثانیه‌ها را

زیر لگدهایش له نکرده است

ثانیه‌هایی که نه سنگ

خاطرات انتظار رودند

برای به دریا رسیدن

 

شب هم‌آغوش جنگل

و ماه روی گهوارۀ رود

زمان

زمانۀ سردی است

ابر خواهش آسمان

آنقدر ارتفاع پست بیشه را

سجود رفته است

که صد هزار رود التماس

ماه را خواب دیده‌اند

اینجا فقط گاوها می‌‌دانند

که بالاتر از سیاهی رنگی نیست

 

۶ تیر ۸۷