... و باز کوچه، خیابان، پیاده‌رو

هجوم سرد زمستان، پیاده‌رو

 

دوباره برف، زمین‌گیرِ این سرما

کنار کودک بی‌جان، پیاده‌رو

 

مرور سرد نفس‌های هر عابر

قدم قدم و کماکان پیاده‌رو

 

لحاف برفی خود را به تن می‌کرد

به روی کودک گریان، پیاده‌رو

 

پتوی سرد خودت را بکش بر دوش

که سرد می‌شود هر آن، پیاده‌رو

 

کسی به فکر زمستان و کودک نیست

شده‌ست قحطی وجدان، پیاده‌رو

 

دوباره شب و نگاهی که یخ می‌زد

رسیده مرگ شتابان، پیاده‌رو!

 

بیا سپید کن این کوچه را، ای برف

که روسیاه شد این سان، پیاده‌رو

 

که روسیاه شد کسی که انسان نیست

میان این همه انسان، پیاده‌رو

 

نمای تازۀ شعری که تکراریست

دوباره برف، زمستان، پیاده‌رو

 

سه‌شنبه 18 دی 1386