این جاده
حتی اگر که ته بکشد
حتی اگر که من
پلهای روبروی خودم را
با گامهای پر از امّا و از اگر
بیتاب بگذرم
حتی اگر که ماه
از روی گونه لرزان آبها
بیرقص بگذرد
من در جوار تو ای محتوای سبز
از آبی صدای تو آرام میشوم
من در شیوع لحظههای شرم بیتویی
در کوچههای شهر
بنبستها را
تکتک دویدهام
تا شاید این حوالی بیراهگی من
آغاز انتهای شوم بیتو بودن و
پایان فصلهای تلخ من شود
با تو
خط میکشم به روی علفهای هرز زندگی
می خواهمت
ای سرنوشت من
هان این منم همان
شعری که خط خطیست.
۱۴ مرداد ۱۳۸۶
***********
پی نوشت:
دوستان عزیز، بسیار ممنون می شوم اگر در نظرسنجی وبلاگ شرکت کنید (پایین صفحه(.
یا حق.
ایول برادر
این علم وصنعت عم تنها چیزی که پرورش نداد مهندس بودفی الحال که شما با این قلمتان ما را مسحور کرده اید