... و هیچ کس هزار و یک شب نگاه بیقرار را
در این توهم سکوت موزیانۀ زمان
نرفت تا که بشنود
حساب کار آسمان به دستهای بیطراوت من و تو خیره مانده است
چه قدر میشود مگر همیشه قصه را دوباره خواند؟
چه قدر ما -من و تو- سادهایم
چه قدر در سواری مسیر بادها پیادهایم
به گوش باش آسمان
که چشمهای من از این همه نیاز بیصداقت زمانه آب هم نمیخورد
بگو به او که هیچ کس
به قدر لحظهای دلش در این تب زمانه تاب هم نمیخورد
24 خرداد 1390