دیدی ای دل که زمان روی زمین بند نشد
وعدههایی که به دلها همه دادند، نشد
دیدی امروز جهان پیش تو پا افتاده است
سنگ حتی به رویش ثابت و پابند نشد
چرخ گردید به میل من وماها امّا
لحظهای هیچ کسی راضی و خرسند نشد
کاروانی است جهان، ما پی ماندن ماندیم
چه کسانی که از این قافله رفتند، نشد
آسمان گریه بکن غربت انسانها را!
غربت یک غزل تازه که هر چند نشد
اردیبهشت ۱۳۸۷