کتابی عجیب که غریبگی از سر تا پایش معلوم است. نخست آن که در هیچ کتابفروشیای کتاب به صورت باز و بدون برچسب دیده نمیشود. کتاب را که میخری باید نخست برچسب شیرازه را با قیچی ببری تا کتاب از جلد بیرونیاش دربیاید. دومین مسأله آن است که روی شیرازهٔ کتاب شمارهٔ کتابخانه نوشته شده و نام کتاب با آن چیزی که خریدی فرق دارد. نام کتاب «کشتی تئوسوس» است. کتاب را که باز میکنی بوی ماندگی کاغذ کتابخانه میدهد. از همان صفحات اول میفهمی که روی صفحات کتاب با دستخط خودکار رنگی چیزهایی نوشته شده. بله؛ ما با یک کتاب معمولی طرف نیستیم. رمانی که حتی یک نویسنده ندارد؛ دو نویسنده دارد: یکیاش آبرامز فیلمساز معروف آمریکایی است که از جمله کارهایش سریال گمشده (لاست) است و دیگری داگ دورست که رماننویس معروف ولی نه ممتاز آمریکایی.
با جلو رفتن کتاب متوجه میشویم که این کتاب یک نویسندهٔ فرضی دارد به اسم استراکا که معلوم نیست دقیقاً چه کسی بوده است. فقط میدانیم در قرن بیستم به زبانی غیر از انگلیسی ۱۹ رمان نوشته است و این کتاب آخرین رمان اوست. رمان مترجمی فرضی نیز دارد که معلوم نیست زن است یا مرد، زنده است یا مرده، یا حتی خود نویسنده است یا معشوقهٔ نویسنده یا یک مترجم اتفاقی. مترجم پای بسیاری از جاهای متن پانویس توضیحی نوشته که خیلی وقتها گمراهکننده است تا راهنما. جِن، دختر دانشجوی کارشناسی ادبیات دانشگاه ایالتی پولارد (که آن هم وجود خارجی ندارد)، کتاب را اتفاقی در کتابخانه پیدا میکند و متوجه یادداشتهایی در حاشیهٔ کتاب از یکی از خوانندههای کتاب میشود. جن برای آن خواننده یادداشت میگذارد که خواندن این رمان برای او یک فرار خیلی خوب از مشغلههای روزمره بوده. نویسندهٔ یادداشتها، یعنی اریک، پاسخش را میدهد که معلوم است کتاب را دقیق نخوانده وگرنه کتاب عمیقتر از آنی است که صرفاً یک فرار از مشغلههای زندگی باشد. اریک خودش را دانشجوی دکترای اخراجی از دانشگاه میداند که عمر تحصیلیاش وقف پژوهش روی کارهای استراکا بوده است. حالاست که در کنار خواندن داستان با رد و بدل کردن یادداشتهای متفاوت بین اریک و جن نیز مواجه هستیم. حالا علاوه بر داستان اصلی، به زندگی شخصی اریک و جن به تدریج پی میبریم. البته یادداشتهای حاشیهٔ متن در زمانهای متفاوت نوشته شده و به همین خاطر است که بعضی از اطلاعات آخر داستان زندگیِ این دو در آغاز حاشیهها آمده و بالعکس. چیز دیگری که داستان را جالبتر کرده است نامهها، کارتپستالها، حتی نقشهٔ دانشگاه روی دستمال کاغذی و چیزهای این طوری است که لای صفحات خاص کتاب گذاشته شده است. از نظر صنعت چاپ این کتاب یک اثر متمایز است. دستمال کاغذیاش واقعاً دستمال کاغذی است، دستخطها واقعاً دستخط هستند، عکسهای لای کتاب شبیهسازی عکسهای قدیمیاند و الخ. حالا خود داستان چیست؟ فردی که خودش نمیداند کیست، در شهری خیسِ از باران آواره است و با زنی روبرو میشود که نمیداند آن زن کیست. با شروع به خواندن کتاب از سوی زن، مرد دستگیر میشود. مرد سر از کشتیای درمیآورد که نمیداند به کجا میرود. میمونی در جای جای داستان وجود دارد که شاید یادآور پدرِ داروینی انسان باشد. مرد از کشتی جان سالم به در میبرد و به شهری میرود که کارگرها بر ضد اربابها شورش کردهاند. دوباره در حین فرار پس از شورش سر از کشتی درمیآورد و همین طوری هی میرود جایی و هی برمیگردد به کشتی و آخر سر همان زنی را که اول دیده آخر میبیند و وصالکی هم آن آخر صورت میپذیرد؛ همان طور که جن و اریک نیز به هم میرسند.
داستان معماگونه و جذاب است ولی هر چقدر گشتم که لای این همه معما و بازی با کلمات و سر کار گذاشتن خواننده و همهٔ فنون ادبی مکاتب پستمدرن به مضمونی عمیق برسم، به جز چند طرح دستمالیشده مانند نماد میمون، کشتی که نشان از زندگی انسان به سوی ساحل نجات دارد (یا ندارد؟)، تکرار داستان به عنوان نماد تکرار مفاهیم زیستن، عشق (آن هم از جنس به شدت زمینیاش)، بیخدایی، و مراحل تکامل تاریخ پیدا نکردم. نکتهٔ جالب کتاب برای من این بود که به خاطر رفت و برگشتهای زیاد بین حاشیه و متن داستان، هر بار که کتاب را میخواندم انگار که دو سه قرص خوابآور پشت سر هم خوردهام. خلاصه اگر مشکل بدخوابی و کمخوابی دارید، این کتاب را هر جور شده تهیه کنید و سعی کنید بخوانید.
بعید میدانم این رمان ترجمهپذیر باشد. ترجمهپذیر هم باشد، فناوری چاپ در ایران هنوز به قوت کافی برای چاپ چنین کتابی نرسیده است. همین کتاب هم با وجود آبرامزی نوشته شده که یکی از پولدارترین فیلمسازهاست و از سمت شرکت خودش کتاب را طراحی و در چین چاپ کرده است تا هزینههای آن پایین بیاید. همین طوریاش قیمت پشت جلد کتاب (۴۰ دلار) دو-سه برابر کتابهای رمان تازه در آمریکاست؛ البته بماند که با وجود نظام بازار آزاد در آمریکا هیچ کسی معمولاً کتاب را به قیمت پشت جلد نمیخرد.