محمدصادق رسولی

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد داستان» ثبت شده است

قفسه‌نوشت ۲۹۳: انتظار؛ از ها جین

این رمان را «ها جین» نویسندهٔ چینی و استاد زبان انگلیسی در دانشگاه‌های امریکا به زبان انگلیسی نوشته است و جایزهٔ معتبر کتاب ملی آمریکا را برده است. در این داستان قصهٔ پزشکی به اسم لین را می‌خوانیم که در بیمارستانی نظامی در دههٔ شصت میلادی در چین کمونیستی مشغول کار است و پدر و مادرش برای او همسری برمی‌گزینند که مواظب آن‌ها باشد. وقتی لین به خانه می‌آید متوجه می‌شود همسرش خیلی نحیف و نازیباست و پاهایش هم طبق سنت منسوخ چینی به زور کوچک مانده است. بعد از اولین فرزندشان او دیگر هیچ‌وقت با همسرش معاشرتی ندارد و در بیمارستان به مرور زمان با پرستاری یتیم به اسم مانا آشنا می‌شود. آن دو به هم دل می‌بندند و تصمیم به ازدواج می‌گیرند. لین پس از مرگ والدینش هر سال به دهکده‌اش می‌رود تا طلاق بگیرد اما دادگاه درخواست طلاق را رد می‌کند تا آن که بعد از هجده سال طبق قانون جدیدی که آمده است بالاخره طلاق را نهایی می‌کند و با مانا ازدواج می‌کند. اما خود این ازدواج برای لین دشواری‌های عجیبی دارد که ته ذهنش به این فکر می‌کند که به زندگی گذشته‌اش برگردد.

این رمان خیلی خوش‌خوان است و قصه‌گو. مسألهٔ زاویهٔ دید خوب رعایت شده است. روایت تغییرات چین از دههٔ شصت که خیلی سفت و سخت کمونیستی بوده به دههٔ هشتاد که دیگر سرمایه‌داری تبلیغ می‌شده در آن دیده می‌شود و این انتظار به نوعی انتظار برای سرآمدن آن همه محدودیت برای مردم چین گرفتار کمونیسم است. اما حالا به نوعی لین برمی‌گردد به گذشته و حالا داروهای گیاهی سنتی و سبک زندگی سنتی چینی است که او را در گرفتاری‌هایش نجات می‌دهد. او جزو نسلی است که این گذار را به سختی تحمل کرده است اما حالا نمی‌داند که ارزش این همه انتظار کشیدن را داشته است یا نه.

از نظر شخصیت‌پردازی شخصیت لین به شدت غیرقابل باور است. چطوری مردی این همه سال با زنی رفیق شود ولی به خاطر تعهدات به مافوق حتی یک بار هوس کار خارج از قاعده به سرش نزند؟ چطوری است که در آن فضای بسته همه می‌دانند این دو با هم دوستند ولی در عین حال مطمئن هستند اتفاق خارج از عرفی نیفتاده است؟ به نوعی انگار که نویسنده سعی کرده است برای آن که داستانش را به ثمر برساند، مردی تقریباً با میل سردی جنسی را معرفی کند که این انتظار عجیب هجده‌ساله توجیه شود و در عین حال، «شویو» همسرش زنی به شدت ساده‌دل و خوش‌قلب باشد که با همهٔ بی‌میلی‌های شوهرش بسازد و حتی بعد از طلاق به او محبت داشته باشد.

اما مهم‌ترین نکتهٔ این کتاب آن است که این کتاب برای ذائقهٔ غربی‌ها نوشته شده است. به‌شخصه دید مثبتی به روایت‌های این دست ندارم کما این که چه در سینما چه در ادبیات ایران، معمولاً آثاری مورد اقبال غربی‌ها قرار می‌گیرند که تصویری به شدت سیاه از کشور ارائه دهند. به همین قیاس احتمالاً تصویری که ها جین از چین می‌دهد این‌چنین است. بحث در مورد خلاف واقع بودن یا نبودن نیست؛ بلکه آن است که بخشی از تصویر نمایش داده می‌شود که مورد پسند غربی‌ها باشد.

۰۴ خرداد ۰۲ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۹۲: سرخ سفید؛ از مهدی یزدانی خرم

در «سرخ سفید» یزدانی‌خرم به همان سبک «من منچستر یونایتد را دوست دارم» روایت می‌کند با مضمونی تقریباً شبیه و سبک جمله‌نویسی بسیار نزدیک به کار قبلی. چند تفاوت البته وجود دارد. به نظرم، کار قبلی او شکل هذیان‌گونه‌ای داشته اما در این کار سعی کرده است داستان قوام بیشتری بیابد و اندکی رو هر خرده‌روایت مکث بیشتری داشته باشد. داستان در مورد کیوکوشین‌کای سی و سه ساله‌ای است که رمان‌نویس ناموفقی است و می‌خواهد با گرفتن کمربند مشکی خودش را اثبات کند. او باید در باشگاهی قدیمی در خیابان شانزده آذر با پانزده نفر مسابقه پشت سر هم بدهد و بعد از پیروزی می‌تواند گواهی کمربند مشکی را دریافت کند. همهٔ رقبا یک جورهایی به گذشته ربطی دارند و به همین خاطر جریان سیال خیال می‌رود به گذشته‌ای که نقطهٔ مشترکش اتفاقات یک سال بعد از انقلاب اسلامی در تهران است. یزدانی خرم از فنون اصطلاحاً روایت پست‌مدرن استفاده کرده است که گاهی خلط واقعیت با داستان می‌شود. مثلاً در جایی کارگزار کنسول‌گری ایران در ایرلند حامل استخوان‌های رضاخان است که به دستش داده‌اند ولی حالا که پهلوی سقوط کرده است، نمی‌داند با آن چه کند. یا جایی دیگر، کسی مومیایی استالین در دستش است و حالا رابطش نیست و او باید تصمیم بگیرد. خرده‌روایتی که در ذهنم جا کرده قصهٔ خودکشی استاد یعقوب یهودی است که خود را در حوض زالو می‌اندازد و زالوها آنقدر خونش را می‌مکند که او به شکلی طبیعی می‌میرد.

به نظرم این رمان آنقدر درگیر جذاب‌نمایی خرده‌داستان‌ها شده است که توان برانگیختن حداقل یک شخصیت، حتی خود کیوکوشین‌کا، را ندارد. خرده‌داستان‌ها قشری هستند و زود از یاد می‌روند. اتفاقات خیلی شبیه کلید اسرار شده است و همهٔ آدم‌های باشگاه یک جورهایی عقبهٔ خانوادگی خاصی دارند. این همه اتفاقات که با هم بیفتد یعنی نویسنده خواسته به هر زوری که شده داستان را دربیاورد. در مجموع این کار از کار قبلی نویسنده جلوتر است (ظاهراً اثر بعدی او هم در این سبک روایتی است) و این جای امیدواری دارد اما به نظرم نه اثر مهمی است نه قابلیت ماندگاری دارد. حتی مضمون تاریخی ویژه‌ای نیز در خودش ندارد.
 

۲۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۸: گشنگی؛ از کتایون سنگستانی

این دومین رمان از کتایون سنگستانی است. بنا به قاعده‌های «چند وقت یک بار کتاب جدید خواندن» و «کتاب‌فروشی افق کتاب بد روی میز پیشنهاد نمی‌گذارد» این کتاب را خریدم و خواندم. این رمانْ که در پاییز ۱۴۰۱ از نشر چشمه منتشر شده است، داستان شیوا، زن جوانی، است که به هر جان کندنی در مزونی مخوف مشغول به کار می‌شود. پدرش آلزایمری است، با برادر و مادرش زندگی می‌کند و برادر ناتنی‌ای دارد. هنر نویسنده پرداخت به جزئیات ظاهراً بی‌اهمیت و طنز در برخی توصیفات است. اما یکی از نقاط ضعف این داستان ۱۲۹ صفحه‌ای پرداختن به جزئیاتی چندش‌آور و نوع قضاوت افراد است که متأسفانه در رمان‌های معاصر ایرانی مخصوصاً از سمت خانم‌های نویسنده بیشتر دیده می‌شود. پرداختن به جزئیاتی مثل جوش پر از چربی، نپوشیدن شورت و در نتیجه شره کردن آب روی شلوار پس از قضای حاجت، دررفتن دکمهٔ شلوار و از این جور مسائل را کلاً نمی‌فهمم. البته مشکل اصلی این کتاب‌ها نداشتن جهان است و فکر می‌کنند با فضاسازی و تیپ‌سازی (به جای شخصیت‌پردازی) می‌شود مشکل را پوشاند. 

این هم داستانی ناموفق که مشکل اصلی در نداشتن تفکر و جهان‌بینی خاص نویسنده است. حالا هر چقدر با لعاب روایت طنزآمیز درستش کند، تهش چیزی درنمی‌آید.
 

۱۱ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۵۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۴: راهنمای مردن با گیاهان دارویی؛ از عطیه عطارزاده

دختری جوان با مادرش در خانه‌ای زندگی می‌کند. کار مادرش عطاری است و دختر که از کودکی به خاطر فرورفتن گیاه دارویی به چشمش نابینا شده است، همه چیز را از زاویهٔ دید حواس غیربینایی خودش روایت می‌کند. در پایان داستان به معنای عنوان کتاب یعنی «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» می‌رسیم. هر چقدر بیشتر توضیح بدهم باعث لو رفتن داستان می‌شود.

حجم این کتاب بسیار کم است (اندکی بیشتر از صد صفحه) و هر چه قدر به جلو نزدیک‌تر می‌شویم قدرت روایت‌گویی نویسنده بالاتر می‌رود. از نام خانوادگی نویسنده برمی‌آید که او با عطاری باید خوب آشنا باشد و همین نقطهٔ قوت خوبی برای اوست. استفادهٔ ملموس از قوای حسی مانند شنیداری  و بویایی آن‌قدری هنرمندانه است که مخاطب را می‌تواند مسحور کند.

اما مشکل اصلی این رمان آن است می‌خواهد در فضایی واقعی اتفاقی خاص را رقم بزند اما اصلاً حواسش به این مسأله نیست که چفت و بست داستان باید سرجایش باشد. چطوری است که مادرش اجازه نمی‌دهد هیچ وقت بیرون برود و او واقعاً هیچ وقت مدرسه نرفته است؟ و این چه جور مادر عطاری است که غرق در رمان‌های کلاسیک غربی است؟ فضا با عناصر عطاری ایرانیزه شده است اما این سبک از زندگی تنها و مهجور هیچ‌طوری به زندگی ایرانی‌جماعت نمی‌سازد. به نظر می‌رسد نویسنده آنقدر در فضای کتاب‌خوانی شخصی‌اش غرق شده است که یادش رفته قرار است داستانی ایرانی بنویسد.
 

۰۴ دی ۰۱ ، ۲۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۳: مونالیزای منتشر؛ از شاهرخ گیوا

 

«شاه عباس آمد گفت: ریشتان را بتراشید و سبیل بگذارید؛ گذاشتیم! آن هم تا بناگوشش را. آن یکی روبند و شلیته و کلاه نمدی برمان کرد. گفتیم: مبارک است! دیگری آمد گفت: زن‌ها چادرها را بردارند؛ برداشتند. مردها سبیل کوتاه کنند، کلاه شاپو و پهلوی بگذارند؛ ما هم گذاشتیم! حالا هم که این شکلی شده‌ایم. همیشه دنبال شکل خودمان، شکل حقیقی‌مان می‌گردیم، اما نمی‌دانیم آن شکل چه شکلی است!»

ادامه مطلب...
۰۱ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۵۹: برادر انگلستان؛ از علیرضا قزوه


رمان «برادر انگلستان» اولین کار داستانی قزوه است که همه او را به شاعری‌اش می‌شناسند چه در قالب موزون (دیشب از شما چه پنهان، سر زدم به کوی مستان/گفتم: السلام یا می! گفتم: السلام یا خُم!) چه در قالب سپید (مولا ویلا نداشت). اینجا قزوه مضمونی دارد و محملی برای نوشتن. برادر انگلستان با خواب‌های آشفتهٔ راوی در قطاری آغاز می‌شود که نقبی به گذشته می‌زند. به استان سمنان و شهر کودکی قزوه می‌رود، از آداب و سنت‌های اوایل قرن قبل می‌گوید و گاهی عقب جلو می‌رود. شخصیت کانونی‌ای که قزوه برای او می‌نویسد اسماعیل است که طی اتفاقاتی که در دورهٔ دانشجویی‌اش در انگلستان می‌افتد، مجنون می‌شود و جملات بی‌سر و ته شحط‌گونه می‌نویسد. داستان را می‌شود را در دو بخش دید: بخش اول خواب‌های آشفتهٔ راوی پریشان و بخش دوم جستجوی پیگیر راوی برای یافتن معنایی از جملات اسماعیل که در مورد «بانوی محجبهٔ کربلا» و «الیاس» می‌گوید. 

ادامه مطلب...
۲۳ آذر ۰۱ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۵۲: ارتداد؛ از وحید یامین‌پور

فرض کنید روز بیست و دوم بهمن، چند ساعت قبل از آن که صدا و سیما دست انقلابیون بیفتد، به جای آن که پیام امام خمینی مبنی بر ریختن مردم به خیابان به دست مردم برسد، گروهی به مدرسهٔ رفاه حمله کنند، اکثر یاران امام را بکشند و خود امام را هم بدزدند. بعدش چه اتفاقی می‌افتد؟ این تاریخ جایگزینی است که یامین‌پور سعی کرده است از زبان «یونس» انقلابی‌ای اهل تفکر و فلسفه بیان کند. او و همسرش «دریا» هر دو انقلابی‌اند اما همسرش ناغافل او و دخترش «آرزو» را تنها می‌گذارد و به مجاهدین خلق می‌پیوندد. حالا فقط چند نفر انقلابی مانده‌اند به رهبری «سید علی خراسانی!» و حاج احمد که یادآور متوسلیان است.

ادامه مطلب...
۰۸ آذر ۰۱ ، ۰۴:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۵۱: برف؛ از اورهان پاموک

دختران محجبهٔ زیادی در شهر کارس ترکیه خودکشی کرده‌اند.

ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۰۱ ، ۱۲:۲۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۳۵: رمق؛ از مجید اسطیری

رمق رمان کوتاهی از مجید اسطیری است با زاویهٔ دید شخص اول (رئوف) در مورد اتفاقات پیرامون اعتراضات بسیار موقع بازی ایران و اسرائیل در ورزشگاه امجدیه. اصل اتفاق اعتراض البته در بیرون ورزشگاه در نمایندگی هواپیمایی ال‌عال می‌افتد.

ادامه مطلب...
۰۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۱۳ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۳۱: تالار گرگ؛ از هیلاری منتل


«تالار گرگ» اولین مجموعه از سه‌گانهٔ تامس کرامول است که هر سه جلد کتاب خوش‌اقبال بوده است. جلد اول که همین کتاب حاضر است جایزهٔ بوکر گرفته است، جلد دوم همین طور و جلد سوم نامزد این جایزه شده است. چنین چیزی یک دستاورد بزرگ برای «هیلاری منتل» نویسندهٔ این رمان است. 

 

داستان بر اساس وقایع تاریخی قرن شانزدهم است. شخصی به اسم کرامول که از خانوادهٔ فقیری در اسکاتلند کم‌کم به مراحل بالای می‌رسد و در نهایت وکیل هِنری هشتم می‌شود. هنری بچه‌دار نمی‌شود و به همسرش علاقه‌ای ندارد و دوست دارد با زنی دیگر ازدواج کند. کرامول به او در این راه کمک می‌کند و ظاهراً در این مسیر تاریخ سلطنت سنتی بریتانیا دستخوش تغییرات اساسی می‌شود.

 

نویسنده از فن عجیبی برای روایت انتخاب کرده است. همه چیز از زاویهٔ دید کرامول روایت می‌شود اما ضمیر شخصی او «او»ی سوم شخص است، نه اول شخص. 

 

از این حرف‌ها بگذریم. اواخر دورهٔ‌ دکتری، این رمان را استاد راهنمایم که خود بریتانیایی است و اهل لندن به من پیشنهاد داده بود که بخوانم. پشت گوش انداختم تا دو ماه پیش. شروع به خواندن کردم. جذبم نکرد. سرمقالهٔ‌ نیویورکر در مورد تشویق داوران جایزهٔ نوبل به اهدای جایزه به سلمان رشدی، بعد از حادثهٔ اخیر در نیویورک، باعث شد دوباره برگردم به کتاب. حس می‌کردم ممکن است امسال به منتل برسد؛ به خاطر این همه دستاورد ادبی که بیشتر از رشدی هم هست ولی به خاطر کم‌حاشیه‌ بودنش کمتر شناخته‌شده است. باز هم دلسرد شدم. فوت ملکه و همهٔ حواشی‌اش باعث شد باز برگردم به کتاب. چند صفحه خواندم و دلسرد شدم. و نهایتاً خود هیلاری منتل نویسندهٔ‌ کتاب از دنیا رفت و باز به سراغ کتاب رفتم و دلسرد برگشتم. یک‌چهارم کتاب را خوانده و ناتمام رها کرده‌ام. شاید برای کسانی که تاریخ بریتانیا را خوب می‌فهمند (مثل استاد بریتانیایی‌ام) با این رمان خوب ارتباط برقرار کنند و برای یکی مثل من شاید نه!

 

جایزهٔ بوکر سال به سال بیشتر روی عنصر فنی رمان تأکید دارد. به همین خاطر به نظرم می‌آید بیشتر به خرق عادت‌های ادبی جایزه می‌دهد تا جذابیت داستانی و هنری. به همین خاطر این شاید سومین کتاب بوکر-برده‌ای باشد که نیمه رهایش می‌کنم. امروز هم قرار است برندهٔ ۲۰۲۲ این جایزه اعلام شود.

 

البته کتاب‌های خوبی از بوکر هست که پیشنهاد می‌کنم بخوانید مثل «بازماندهٔ‌ روز» از ایشی‌گورو، «رسوایی» از کوتزه، «خدای چیزهای کوچک»‌ از  آرونداتی روی و «خائن (وطن‌فروش)»‌ از پاول بیتی. همهٔ این رمان‌ها البته از جنبهٔ فنی نوآوری‌هایی دارند. 
 

۲۵ مهر ۰۱ ، ۲۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی