محمدصادق رسولی

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

قفسه‌نوشت ۳۳۳: دوربین قدیمی؛ از عباس صفاری

 

از دنیا برایش
یک خیابان کپک‌زده مانده است
از خیابان یک خانهٔ ورم‌کرده
و از خانه
یک اتاق خواب کوچک
با تخت‌خوابی که شب به شب
بزرگ‌تر می‌شود


واقعاً به جز تکه‌های محدودی مثل قطعه‌ای که نوشته‌ام، نتوانستم از شعرهایش لذت ببرم و جهانش را بفهمم.
 

۲۲ دی ۰۲ ، ۲۱:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۸۱

بار دیگر به دنیا می‌آیم
از رَحِمِ این هواپیما
از دالان تولدم: فرودگاه
در سفر از میلادی به خورشیدی
در شبی تاریک

نوزادی بی‌گریه
خیره‌
به چمدان‌هایی که گیج‌اند روی غلتک‌ها
چون کودکان گم‌شده دنبال چادر مادر

ادامه مطلب...
۱۹ آبان ۰۲ ، ۰۰:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۸۰


زیبایی تو 
بمب ساعتی است
و من
محکومی که عاشق جلادش شده
به ثانیه‌شمار این بمب ساعتی نگاه می‌کنم

 

مردمک راست: صفر دقیقه
مردمک چپ: صفر ثانیه



گُر می‌گیرم
بیا و لااقل 
تکه‌های تنم را از این خیابان بردار

ادامه مطلب...
۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۹

 

دلم از
جای خالی‌ات
پر است


هنوز رفتنت را
مرور می‌کنم

این که کفش‌هات 
قدم روی چشمم گذاشتند
و باران
بی‌اجازه از ابرها
بارید

ادامه مطلب...
۰۲ آبان ۰۲ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۸

دست به سر شده است
از دست بمب‌ها

 

سری به دست دارد
پیِ تن 
تنها بی‌تن
تنها میان تن‌ها: 
    تن
       تن
           تن
در این جستجوی تن به تن
چقدر بگردد
تا تنی به سری سر به سر شود؟

ادامه مطلب...
۲۸ مهر ۰۲ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۰۹: ویترین خالی؛ از واهه آرمن


نوشته‌های این مجموعه سبک خاصی دارد: شعر و در ادامه نثری کوتاه در توضیح اتفاقی یا خاطره‌ای مرتبط با شعر. در مجموع به نظرم رسید باید شعرها را پشت هم خواند چرا که سبکی شبه‌روایی دارند. یک جورهایی مرا یاد آثار «هوشنگ ایرانی» انداخت. اما این سطح از استفاده از زبان ساده بدون پیرایه‌ها و آرایه‌های ادبی دلچسب نیست.

 

 

او
به ماه نگاه می‌کرد
و من
به فکر شعری نو بودم

پرسید
  اگر روزی
  از آن تو نباشم
  باز
  آنِ تو خواهم بود؟

هر بار که به ماه نگاه می‌کنم به یاد و او نیل آرمسترانگ می‌افتم. لبخند می‌زنم و شوری برای نوشتن در من بیدار می‌شود ناگفتنی.
دیشب، پیش از خواب، داشتم فکر می‌کردم چه خوب می‌شد اگر آرمسترانگ به جای پرچمی که به کرهٔ ماه برد، چند کتاب شعر با خودش می‌برد. در آن صورت، ماه به چشم مردم دنیا خیلی زیباتر می‌شد. خیلی.

 

۲۴ مهر ۰۲ ، ۲۱:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۰۴: آشویتس خصوصی من؛ از حسن همایون

دوستت دارم یعنی

سر بچرخان به سمتی که شانه‌ام می‌لرزد

با سر انگشت‌هات   اشک‌هام را پاک  کن

بپرس            اتفاقی افتاده است    

ادامه مطلب...
۱۸ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۱۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۰۳: یک بغل کاکتوس؛ از امید مهدی‌نژاد

برای من شعر طنز بیشتر شنیدنی است تا خواندنی. مخصوصاً به خاطر آن که به دلایل تقریباً واضح انتخاب واژگانی در شعر طنز روی به کلمات کوچه‌بازاری دارد و به همین خاطر خیلی نمی‌شود انتظار لذت ادبی‌ای که از شعر جدی می‌شود برد داشت.

 

این شعر از ناصر فیض جالب بود:

ادامه مطلب...
۱۶ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۷

 


به خیابان می‌روم
همراه سی و پنج سالگی‌ام
که شاید
در یک صبح بی‌تفاوت پاییزی
بی‌خداحافظی از برگ‌های افتاده روی پیاده‌رو 
به سفر برود

 

ادامه مطلب...
۱۰ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۶

پرنده‌ای
از دهانم گریخت
پر زد موسیقی

 

-تنها دو واژه کافی بود-

ادامه مطلب...
۲۶ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی