محمدصادق رسولی

۲۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

قفسه‌نوشت ۳۴۱: مرور چهار کتاب

عادت به موازی‌خوانی دارم و این روش را می‌پسندم چرا که با توجه به احوالاتم کتاب می‌خوانم نه با توجه به برنامهٔ از پیش‌تعیین‌شده که معمولاً در واقعیت عملی نخواهد شد. نقطه مشترک همهٔ این کتاب‌های این مطلب آن است که خواندن‌شان بیشتر از یکی دو ماه و بعضاً یکی دو سال طول کشیده است.

ادامه مطلب...
۲۲ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۳۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۴۴: ی؛ از حسین جنتی

 

این دومین مجموعهٔ شعر حسین جنتی است. جنتی در مجموع یک سر و گردن از هم‌نسلانش بالاتر است، اما واقعیت تلخ آن است که هم‌نسلان کوتاه‌قدی دارد. شعرهای جنتی اجتماعی و سیاسی است و قرینه‌های روزآمدش را می‌شود کاملاً رصد کرد:

 

به دست بسته، عبث در پی گشایش کاری
هزار قفل گران را که واکند به کلیدی؟! (ص ۳۷) 

 

تک‌بیت‌های زیبا هم زیاد پیدا می‌شود؛ مثلاً:

اگر به کشتن من آمدی چراغ نیاور
که سال‌هاست به جز سایه‌ام سپاه ندارم! (ص ۶۳)

 

صد برگهٔ سفید پسش داده‌ام، بس است
کِی خسته می‌شود فلک از امتحان من؟ (ص ۵۲)

 

ادامه مطلب...
۱۳ آبان ۰۱ ، ۰۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۳۵: رمق؛ از مجید اسطیری

رمق رمان کوتاهی از مجید اسطیری است با زاویهٔ دید شخص اول (رئوف) در مورد اتفاقات پیرامون اعتراضات بسیار موقع بازی ایران و اسرائیل در ورزشگاه امجدیه. اصل اتفاق اعتراض البته در بیرون ورزشگاه در نمایندگی هواپیمایی ال‌عال می‌افتد.

ادامه مطلب...
۰۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۱۳ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

پیشنهادی برای امروز

 

مردگان باغ سبز به خاطر همزمانی با سال ۸۸ دچار مشکلاتی در نشر شده بود. ظاهراً باغ سبزی که نویسنده مراد می‌کرده را ممیزی‌چی فهم نکرده است. این رمان را حدوداً ۹ سال پیش خواندم و قاعدتاً جزئیات زیادی از آن در خاطرم نیست؛ خاصه آن که کتاب را از کتابخانهٔ دانشگاه کلمبیا امانت گرفته بودم و الان در دسترسم نیست. مگر آن که در آن اندکی رئالیسم جادویی وجود دارد، از عمد متن داستان به گونه‌ای است که پنداری بایرامی آن را از آذری ترجمه کرده است و مهم‌تر از همه در مورد واقعه‌ای تاریخی در زمان نخست‌وزیری قوام است.

این رمان تصویری دردناک از اتفاقات تجزیه‌طلبان آذربایجانی مشهور به فرقهٔ پیشه‌وری در زمان پهلوی دوم است. شاید دردناک‌ترین صحنهٔ این داستان وقتی باشد که یکی از تجزیه‌طلب‌ها که سودای وفای عهد بیگانه در دل داشت، وقتی فضا برایش روشن شد، جنون گرفت و به خروش رود ارس نگریست و قهقهه زد.

۰۷ مهر ۰۱ ، ۲۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۱۷: دفترچه خاطرات و فراموشی و مقالات دیگر؛ از محمد قائد

 

«دفترچه خاطرات و فراموشی و مقالات دیگر» مجموعهٔ مقالاتی است که اولین بار سال ۱۳۸۰ منتشر شده است. مثل همیشه مقالات قائد بی‌پروا، پراطلاعات و خوش‌بیان است. با وجود آن که در بسیاری از جاها با قائد هم‌داستان نیستم و در برخی جاها بی‌پروایی‌اش را در مرز بی‌احترامی می‌بینم (این بی‌احترامی خیلی صریح در مقالات وب‌سایتش مشهود است)، به نوعی نوشته‌هایش تداعی «پادشاه لخت است» دارد برای مخاطب ایرانی که به خیلی از مسائل به دیدهٔ پیش‌فرض ذهنی عرفی نگاه می‌کند. مقالهٔ آخر قائد در یاد احمد شاملو خیلی خواندنی است.

 

قبلاً در مورد کتاب دیگر قائد مفصل‌تر نوشتم: بخوانید.
 

۱۵ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۹: پسااسلامیسم؛ از میلاد دخانچی

 

 

«پسااسلامیسم» از میلاد دخانچی به سال ۱۳۹۸ از نشر آرما منتشر شده است. ظاهراً این کتاب ترجمهٔ ساده‌شدهٔ پایان‌نامهٔ دکتری دخانچی با همین عنوان از دانشگاه کوئینز کاناداست. این کتاب که فصلی طولانی در آغازش در مورد فلسفهٔ صدرایی دارد به مسألهٔ نادیده انگاشتن ماهیت در نگاه غالب صدرایی می‌پردازد. به زعم نویسنده این نگاه که بیشتر بر هستی امور اصالت می‌نهد تا به ماهیت امور، تا به امروز، در تفکر اندیشمندان معاصر ایران مانند شهید مطهری سایه افکنده است کما آن که در سخنرانی‌ شهید مطهری در باب انقلاب اسلامی، او اسلام را محتوایی می‌داند که قالب جمهوری آن را به پیش می‌برد. از نظر دخانچی این بسیط‌انگاری در مورد امری پیچیده که ناشی از عدم فهم تکنیک است، باعث  بسیاری از مشکلات کنونی شده است. او برای پیش‌برد نگاهش به مسأله، دو نوع حکمرانی را پیش می‌کشد: قبیله‌فرم و استیت‌فرم. قبیله‌فرم به زعم دخانچی چیزی شبیه دوران حکومت نبوی است که قاهریت حکومت و مرزبندی بیشتر بر اساس محبت طرفینی و عرف حاکم بوده است ولی استیت‌فرم چیزی است شبیه به دولت‌های عباسی و اموی که مرزبندی جغرافیایی و منافع و قانون‌گذاری نقش ایفا می‌کنند. او با اتکا به نگاه میشل فوکو چهار مؤلفهٔ‌ اصلی را برای استیت‌فرم برمی‌شمارد: ۱) استقلال (لویاتانیسم)، ۲) آزادی (لیبرالیسم)، ۳) عدالت (مارکسیسم) و ۴) اخلاق مستقل از حکومت (آنارشیسم). جمهوری اسلامی نحوی از استیت‌فرم مدرن است و اصلاً شبیه به قبیله‌فرم نبوی نیست. به زعم دخانچی نیروهای انقلاب در این سال‌ها صرف جدال بین لویاتان‌ها و لیبرال‌ها شده است. او اصالتی برای دیگر جنبش‌ها مانند عدالت‌خواهی در ایران قائل نیست و آن‌ها را دارای هویت سطحی می‌بیند. از نظر او اسلامیسم فهمی است نوین اما نه لزوماً بدعت‌گونه از دین که از سوی متفکران دهه‌های میانی قرن چهاردهم مانند شریعتی مطرح شده است و راه را برای ساختن استیتی غیرسکولار باز کرده است. اما او معتقد است که آن مسیر به خاطر نداشتن تجربهٔ حکمرانی در کلیت مانده است و باید بسط پیدا کند. راهی که او پیشنهاد می‌کند پسااسلامیسم است که شبیه به نگاه شهید آوینی به مسألهٔ تکنیک، باید به جای مبارزه با امر جدید (نگاه سنتی) یا حل شدن در آن (نگاه سکولار)، آن را به تسخیر خود درآورد. از نظر او حالا که ایران از نظر استقلال به سطح خوبی رسیده است، عناصر لویاتان (مانند نظامی‌ها) باید دست از سر دیگر مؤلفه‌های حکومت‌داری بردارند و مؤلفه‌های دیگر مانند آزادی و عدالت و اخلاق چه به شکل مدرن‌اش و چه به شکل سنتزشده اسلامی‌اش در کشور جاری شود.

 

به نظرم چند ایراد به این کتاب وارد است. نخست خلط واژگانی و استفادهٔ‌ مبهم از واژه‌ها. آن چیزی که دخانچی از لیبرالیسم مراد می‌کند با آن چیزی که عرف امروزه می‌فهمد فاصله‌ دارد. او واژهٔ نئولیبرال را برای گروهی از اصلاح‌طلبان معاصر به کار می‌برد که خواننده ناخودآگاه با نئولیبرال پساریگان-تاچری اشتباه می‌گیرد. تصاویری که زیاد در کتاب استفاده شده صرفاً کاغذپرکن هستند و کمکی به فهم بیشتر مطالب نمی‌کنند. نویسنده به زعم خودش خواسته با کم کردن ارجاعات درون‌متنی از سنگینی علمی کتاب بکاهد ولی در عمل باعث شده است که خواننده نفهمد کجای حرف‌ها از خود نویسنده است و کجایش از قدمای فلسفه و علوم سیاسی. و شاید مهم‌ترین ایراد کتاب قطعیت زیاده‌ از حد در گزاره‌ها، فروکاست افراطی مسأله و نداشتن راه حل یا حداقل نقشهٔ راه قابل فهم است. 

 

در مجموع این کتاب برای مطالعه و اندیشیدن حداقل از زاویهٔ دید جدید و شاید متفاوت خوب باشد.  
 

۰۴ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۷: فلسفه در دادگاه ایدئولوژی؛ از رضا داوری اردکانی

 


شاید بتوانم به جرأت بگویم این کتاب جزو بهترین نوشته‌های داوری اردکانی است. داوری که از سوءبرداشت‌ها و انتقادهای بی‌ربط از تفکراتش به تنگ آمده است این کتاب را که مجموعه هشت فصل به علاوهٔ مقدمه و مؤخره است نوشته و در سال ۱۳۹۰ منتشر کرده است. در این فصول او از «خلط مسائل سیاست با فلسفه» تا «نقد وضع تفکر موجود» می‌گوید. شروع کتاب با بخشی از شعر نیماست که نشان‌دهندهٔ حال و هوای نویسنده است:


«من دلم سخت گرفته‌ست
از این
میهمان‌خانهٔ مهمان‌کشِ روزش تاریک»

 

حالا چرا این کتاب به نظرم جزو بهترین‌هاست؟ در این کتاب داوری صراحت بیشتری به خرج می‌دهد و لُب تفکراتش را خلاصه‌وار می‌نویسد. مثلاً
«من اصلاً در جهان کنونی موجودی که نام شرق را بتوان به آن داد نمی‌بینم، زیر غرب در همه جا شرق را پوشانده است.» (ص ۲۵)

 

«اگر مرا مخیر کنند که در افغانستان و پاکستان یا کانادا زندگی کنم، مسلماً زندگی در کانادا را ترجیح می‌دهم.» (ص ۲۶)

 

«بشر جدید با تفکر جدید پدید آمد و در این تفکر بود که همهٔ موجودات به عنوان مادهٔ تصرف و اعمال قدرت بشر تلقی شدند.» (ص ۲۸)

 

«یکی از دوستان و همکاران من که قرابت‌های فکری هم با او دارم، چنان دریافته است که من تکنولوژی را مصیبت می‌دانم و با توسعهٔ تکنولوژیک کشور مخالفم. اولاً آن دوست گرامی میان ذات تکنیک و وسایل تکنولوژی اشتباه کرده است و این اشتباهی است میان فلسفه و علم. من غفلت از ذات تکنیک را نه فقط خطرناک بلکه عین نیست‌انگاری می‌دانم  اما در آثار ده سال اخیر خود کوشیده‌ام که شرایط توسعهٔ علم و تکنولوژی را دریابم.» (ص ۵۱)

 

و جملات بسیار دیگری که مجال نوشتنش برایم نیست (گرچه در خود کتاب علامت‌گذاری کرده‌ام).

 

خلاصه خوب است به جای خواندن مشهورات دم‌دستی نقد شبه‌جامعه‌شناسانه‌ای که در بعضی کتاب‌هاست و معلوم نیست فرقش با پست‌های دم‌دستی تلگرامی-ایسنتاگرامی چیست، کتاب‌هایی از این دست خوانده شود.

 

 

پی‌نوشت: مشغول خواندن کتاب‌های دیگری بودم که چشمم به این کتاب در قفسه خورد و بعد از خواندن چند جمله دیگر نتوانستم تمام‌نشده کنارش بگذارم.
۳۱ تیر ۰۱ ، ۰۴:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۶: اخلاق در عصر مدرن؛ از رضا داوری اردکانی

 

این کتاب از مجموعه‌ای است که نشر سخن با طرح جلدی یکسان از داوری اردکانی در اوایل دههٔ نود منتشر کرده است. مانند دیگر کتاب‌های این مجموعه، مقالات مستقل از هم هستند، تاریخ ندارند و البته با قلمی بسیار درشت کاغذپرکن هستند و ویراستاری بسیار ناچیزی رویش شده است. فارغ از آن که خواندن نوشته‌های داوری اردکانی حتی اگر در بهترین وضعیتش نباشد یا حتی خیلی ابن‌الوقتی نوشته شده باشد، به زعم من از خواندن بسیاری از کتاب‌های پرطمطراق بهتر است اما این کتاب خیلی با آثار دیگر داوری مانند «دربارهٔ علم» و «دربارهٔ غرب» فاصله دارد. مقالات انتهایی این کتاب که در مورد اخلاق در پزشکی و مهندسی است خواندنی است. 
 

۲۲ تیر ۰۱ ، ۰۴:۲۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۳: نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ؛ از رضا امیرخانی

 

«نیم دانگ پیونگ‌یانگ» آخرین اثر رضا امیرخانی در قالب سفرنامه است. او دو بار به کره شمالی سفر می‌کند و چیزی که دست ماست، روزنوشت‌های آن سفر است. این اولین تجربهٔ کتاب‌نویسی در قالب سفرنامه برای امیرخانی نیست. «داستان سیستان» و «جانستان کابلستان» از آثار قبلی او هستند که در این گونه روایت شده‌اند. از جهات بسیاری این نوشته مانند دیگر نوشته‌های امیرخانی است. او بلد است در روایت کردن‌هایش مخاطب را سر حال نگه دارد. در سفرنامه‌نویسی از آشنایی‌زدایی‌های پرهیزناپذیر سفر طنز درمی‌آورد و مخاطب را می‌خنداند. 

 

از این‌ها که بگذریم، امیرخانی جذابیت کارش را مدیون اصل مکانی است که به آن سفر کرده است. جایی ناشناخته و مرموز که هر چه بیشتر از آن می‌شنویم، بیشتر بر حیرت ما افزوده می‌شود. شاید اگر ایران تجربهٔ «مجاهدین خلق» و خاطرات جداشدگانش را نداشته باشد، این توصیفات در مورد کره شمالی همه‌اش برای ما باورناپذیر محض می‌شد. کار اصلی نویسنده آن است که حرف‌های بی‌ربطش را با بی‌حوصلگی و کم‌هنری در جاهایی از متن بگنجاند که ربط مستقیمش بدون توضیح ممکن نیست. جاهایی حتی حشو در متن وجود دارد (مانند آوردن دو واژهٔ هم‌معنی به صورت هم‌پایه) و یادم نمی‌آید آثار قبلی او هم از این ضعف‌های آشکار داشته‌اند یا خیر. 

 

وظیفهٔ نویسنده تفسیر نیست، بلکه تبیین است. او باید نشان بدهد نه آن که پیام‌رسانی کند. متأسفانه امیرخانی هرچه جلوتر می‌رود بیشتر اسیر این دام می‌شود. بیشتر آثار او کمابیش از این گزند رها نبودند تا جایی که به اثر غیرقابل تحمل «رهش» ختم شده است که واقعاً هنوز در عجب جایزه‌ای هستم که این اثر دشت کرده است. امیرخانی باید بین جستارنویسی (مانند «نشت نشا» و «نفحات نفت»)‌ و داستان‌نویسی یکی را انتخاب کند. او خوب بلد است مقاله بنویسد اما آیا حرف‌های دقیق می‌زند؟ نمی‌دانم! بیشتر حرف‌هایش به حرف‌های ذوقی یک اهل فکر می‌ماند تا متخصص. 

 

متأسفانه جاهایی که نویسنده باید بیشتر مشاهده می‌کرده، افاضه کرده است. جاهایی که باید بیشتر کنکاش می‌کرده، حرف‌های باب روز زده است. بالأخره به قول خودش او فرزند زن زیادی جلال آل احمد است. این دامی است که جلال آل احمد هم در بسیاری از آثارش به آن افتاده است.

 

همهٔ این حرف‌ها را ننوشتم که بگویم این کتاب را نخوانید. همان‌طور که گفتم اصل و نفس موضوع حضور در کره شمالی آنقدری جذاب است که مخاطب را پای مطلب بنشاند.
 

۲۳ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۵۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۹۷: حفره‌ها؛ از گروس عبدالملکیان

 

می خواستم بمانم،
رفتم.
می خواستم بروم،
ماندم.
نه رفتن مهم بود و
نه ماندن...
مهم
من بودم
که نبودم.

 

-ص 26-

۲۷ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی