از زمان صفویه که حکم پادشاه قانون بود و پادشاه مورد وثوق علمایی مانند علامهٔ مجلسی، تا مشروطه که قانون نقطهٔ مرکزی تمرکز انقلابیون بود، اتفاقات بسیاری در درون نظام حکم‌رانی و روشنفکری ایران افتاد. با آمدن قاجار، آن مشروعیت و کارآمدی که صفویه داشت، از بین رفته بود. بر تعداد ایرانیانی که فرنگ را دیده بودند اضافه شده بود، شکست‌های پشت سر هم از استعمارگران و روس‌ها باعث شده بود بخشی از جریان روشنفکری به فکر بیفتد و تلاش‌های مقطعی افرادی چون قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر مزید بر علت شد که پایه‌های نظام سنتی حکمرانی دچار خدشه شود. از آن موقع بود که دو جناح اصلی تجددمآب و مذهبی-سنتی در ایران شکل گرفت که گاه همگرایی‌شان باعث توفیق مشروطه شد و گاه ناهمگرایی‌شان باعث افول سرمایه‌های ملی و ازسرگیری استبداد. این کتاب را که مرحوم فیرحی با زبانی علمی نوشته است سیری بسیار دقیق دارد بر مکاتبات، مکتوبات و گزارش‌های تاریخی از روند شکل‌گیری مفهوم قانون، نوع برخورد متفکرین زمان با مفهوم تجدد و سوءتفاهم‌هایشان که مثلاً قانون فرانسه همان شرع قرآنی است و واکنش شاهان نسبت به این مسائل. در این کتاب آثاری از تکرار تاریخ در زمانهٔ ما نیز یافت می‌شود. این کتاب برای عموم غیرمتخصص شاید راحت‌خوان نباشد چراکه نویسنده سعی در بسط مطالب دارد اما همین که مخاطب غیرمتخصصی مثل من را با روند تغییرات چندین ساله در ایران معاصر آشنا می‌کند غنیمتی بزرگ است.

پ.ن. مرحوم محمد مددپور کتابی چندجلدی دارد به اسم «سیر تفکر معاصر» که به شکل بسیار بسیطی این تغییرات در مواجهه با تفکر غربی را نشان می‌دهد. در آن کتاب یادم هست که مددپور به تفکرات آخوندزاده به شکل خاص خیلی تاخته بود. آخوندزاده کسی بود که فکر تغییر خط فارسی را پیشنهاد داده بود. رضا داوری اردکانی هم در بسیاری از مقالاتش به نوع نگاه آرمان‌گرایانهٔ معاصرین نسبت به قانون به عنوان مشکل‌گشای زمانه نگاه انتقادی دارد و خواندن آن مقالات (به گمانم در کتاب‌های «ما و راه دشوار تجدد» و «وضع کنونی تفکر در ایران») خالی از لطف نیست.