"زمان جوانی و کم‌تجربگی‌ام پدرم نصحیتی به من کرد که آویزهٔ گوشم شده است: «هر وقت خواستی کسی را سرزنش کنی، فقط یادت باشد همهٔ آدم‌های دنیا موقعیت‌هایی که تو داشته‌ای نداشتند.»"


راوی رمان، «نیک کاراوی»، از غرب آمریکا به شرق آمده و تحصیل کرده و سپس برای کار به نیویورک مهاجرت کرده است. او همسایهٔ «جِی گتسبی» سرمایه‌دار جوانی است که هر هفته جشن‌های مفصل در خانه‌اش برگزار می‌کند و پول هنگفتی دارد ولی خودش از آن ثروت استفادهٔ زیادی نمی‌برد. راوی بنا به دلایلی از جمله همسایگی به اتفاقات زندگی گتسبی وارد می‌شود. گتسبی از خانواده‌ای فقیر بوده، در جنگ جهانی اول شرکت می‌کند و از قضا در برهه‌ای هم‌رزم راویِ داستان بوده است، و بعد از پایان جنگ و حضور کوتاه‌مدت در دانشگاه آکسفورد، با تلاش مثال‌زدنی‌اش در عرض پنج سال ثروت عظیمی برای خودش دست و پا می‌کند. اما یک چیز در زندگی گتسبی خالی است: زنی به اسم «دِیزی» که روزی معشوقهٔ ثروتمندش بوده و حالا همسر مردی است به اسم «تام». گتسبی تمام تلاشش را کرده تا به معشوقهٔ رؤیایی‌اش برسد، معشوقه‌ای که شوهر کنونی‌اش مردی نژادپرست، هوس‌ران و زن‌باز است. در پایان‌بندی داستان اتفاقی می‌افتد که گتسبی به معشوقه‌اش نمی‌رسد و هر آن چه به دست آورده است تبدیل به ثروتی بی‌صاحب می‌شود. 

این رمان را از دو وجهه می‌شود دید: از دید فنی و از دید مضمون. از نظر فنی، این رمان پر از اشتباهات فاحش است در گفتگونویسی، صحنه‌پردازی، شخصیت‌سازی، حشو و هر آنچه که در کتاب‌های نویسندگی تازه‌کارها را از آن برحذر داشته‌اند (در کتاب «خودویراستاری برای داستان‌نویسان» به این نکته یعنی اشتباهات فنی این رمان در تمرینات کتاب مکرراً اشاره شده است). از نظر پی‌رنگ با یک داستان کم‌کشش و ساده طرف هستیم که تنها برگ برنده‌اش پایان‌بندی هنرمندانه‌اش است. اما از نظر مضمون این کتاب حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. اول برگردیم به شخصیت گتسبی و اطرافیانش. گتسبی یک رقیب اصلی دارد: «تام» یک کهنه‌ثروتمند نژادپرست و هوس‌ران و یک جورهایی نماد «واقعیت آمریکا»ست. یک همراه اقتصادی دارد که یهودی و قمارباز است و دقیقاً معلوم نیست که چه ساخت و پاختی با او دارد و یک جورهایی نماد «اقتصاد سرمایه‌داری آمریکا» است. یک آرزو دارد: «دیزی» یک زن پولدار و نماد «رؤیای آمریکایی». و یک همراه در داستان دارد که همان راوی است به عنوان کسی که مانند گتسبی از شهر کوچکی در غرب آمریکا آمده است. وقتی گتسبی از دنیا می‌رود نه آن معشوقه خبری از او می‌گیرد، نه همراه اقتصادی‌اش حتی به مراسم ختمش می‌رود و نه «تام» از اسباب مرگ او شدن عذاب وجدان دارد. گویا تمام نظام اجتماعی آمریکا مردم خرده‌پایش را به بازی رؤیای آمریکایی مشغول کرده تا از قِبل آن‌ها شاد باشد و عیش و نوش کند ولی وقتی همان مردم به مشکل می‌خورند همه از کمک به او شانه خالی می‌کنند. تنها کسی که تا آخر همراه گتسبی می‌ماند راوی است که خود از قشر فرودست بوده است. نکتهٔ دیگر کشته‌شدن همین فرودستان به دست خودشان (ویلسون و گتسبی) یا به دست بالادستان (میرتیل و دیزی) است. پنداری داستان طوری نوشته شده است که مضمون راست و پوست‌کنده به دست مخاطب برسد.

به نظرم مهم‌ترین دلیل آن که این کتاب در جامعهٔ آمریکا این قدر طرفدار دارد و ماندگار شده است عمق مضمونی‌اش است و الا از نظر فنی حتی از کتاب‌های داستانی متوسط پایین‌تر است.

این کتاب را دسته‌دوم تهیه کردم و توی کتاب یادداشت‌های صاحب قبلی کتاب بود. بیشتر یادداشت‌ها در مورد مضامین استعاری کتاب بود. خیلی برایم جالب بود که یک [احتمالاً دانش‌آموز دبیرستانی] آمریکایی در مورد این رمان چگونه فکر می‌کند.