محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۱۵: تاریخ ایران مدرن؛ از یرواند آبراهامیان

«با این همه، من چنین خطری را می‌پذیرم و بنا را بر این می‌گذارم که اگر اتفاق خارق‌العاده‌ای رخ ندهد، جمهوری اسلامی تا آینده‌ای معلوم دوام خواهد داشت؛ گیرم هیچ دولتی تا ابد پایدار نمی‌ماند.» (ص ۱۳)

این کتاب را آبراهامیان در اواسط دولت احمدی‌نژاد (سال ۲۰۰۸) نگاشته است و سعی بر آن داشته است که روند مدرن شدن دولت ایران را از یک ساختار کاملاً سنتی در زمان قاجار تا ساختاری کاملاً مدرن در جمهوری اسلامی تا آغاز دولت احمدی‌نژاد بررسی نماید. چیزی که از این کتاب برمی‌آید آن است که به تدریج ساختارهای دولت مدرن در ایران ریشه‌دارتر شده‌اند. جمهوری اسلامی نه تنها بوروکراسی موجود در دولت پهلوی را برنچید، بلکه به آن دامن زد و به همین خاطر در بسیاری از شاخص‌ها مانند نرخ سواد، نرخ مرگ نوزادان، نرخ تحصیلات تکمیلی و امثالهم در دنیا زبان‌زد شد. تمرکز این کتاب بیشتر بر شاخص‌های دولت مدرن است و کمتر به جزئیات حوادث و بررسی علت‌ها می‌پردازد ولی خواندن چند نکتهٔ چه بسا تکراری برای من شایان توجه بوده است. مثلاً این نکته که پهلوی در ایجاد عدالت اقتصادی چنان آسیبی رساند که با انقلاب سفید عملاً طبقهٔ طرفدار خود را هم از دست داد و با گسترش حاشیهٔ شهر عملاً بر مخالفانش افزود. حزب توده هم به خاطر نشانه‌های وابستگی‌اش به شوروی عملاً میدان را به ملی‌گراها داد. شکست ملی‌گراها میدان را به اسلام‌گراها داد و در عمل باعث انقلاب اسلامی شد. به نظر آبراهامیان، انقلاب اسلامی ادامهٔ طبیعی روند تاریخی نهضت ملی شدن نفت بوده است. 

هنوز پرسشی بزرگ برای من مطرح است و آن ظهور تک‌چهره‌هایی در تاریخ معاصر است که کنش‌های آنان فراتر از پتانسیل زمانهٔ خودشان (حداقل در ظاهر) به نظر می‌آید. به نظرم نوع کنش‌های رضا پهلوی، مثلاً همراهی‌اش با روحانیت در آغاز و سپس کنار زدن آن‌ها، عملیات گستردهٔ عمرانی در کشور و سرعت عجیب و غریب مدرن‌سازی کشور از یک کهنه‌سرباز کم‌سواد (اگر نگوییم بی‌سواد) بسیار دور از ذهن می‌رسد. رضا پهلوی چه در حرکت‌های مثبتش مانند عملیات گستردهٔ عمرانی و گسترش سازمان‌های مدرن چه در حرکت‌های منفی‌اش مانند علاقهٔ عجیبش به زمین‌خواری یا حذف مخالفانش چنان چشمگیر عمل کرده است که پنداری مدت فعالیتش در رأس سیاست ایران دهه‌های طولانی بوده است اما خوب که می‌نگریم در خوش‌بینانه‌ترین حالت دو دهه در ایران نقش‌آفرینی کرده است.
 

۱۰ آبان ۰۲ ، ۰۲:۵۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۱۴: بیرون در؛ از محمود دولت‌آبادی

این داستان بلند را دولت‌آبادی به سال ۹۷ (یعنی هفتاد و هشت سالگی)‌ نوشته است. متأسفانه انتخاب نادرست زبان روایت (سبک زبانی که بیشتر به درد کلیدر و جای خالی سلوچ می‌خورد) و نداشتن داستان منسجم و نبود شخصیت‌پردازی این کار را بیشتر شبیه به تمرین نوشتن کرده است تا داستانی قابل توجه. حس می‌کنم از جلد سوم به بعدِ «روزگار سپری‌شده مردم سال‌خورده» دولت‌آبادی در سبکی از نوشتن گیر کرده است که معلوم نیست دنبال جذب چه مخاطبی است.
 

۰۹ آبان ۰۲ ، ۰۵:۴۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۸۰


زیبایی تو 
بمب ساعتی است
و من
محکومی که عاشق جلادش شده
به ثانیه‌شمار این بمب ساعتی نگاه می‌کنم

 

مردمک راست: صفر دقیقه
مردمک چپ: صفر ثانیه



گُر می‌گیرم
بیا و لااقل 
تکه‌های تنم را از این خیابان بردار

ادامه مطلب...
۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۱۳: فروپاشی؛ از هدی صابر

هدی صابر از فعالان ملی-مذهبی و از گردانندگان نشریهٔ «ایران فردا» بود که ظاهراً بر اثر اعتصاب غذا در اعتراض به مرگ مشکوک هاله سحابی دچار ناراحتی قلبی شد و در خرداد ۱۳۹۰ از دنیا رفت. این کتاب حاصل نوشته‌های او در سال ۱۳۶۰-۱۳۶۱ است که یکی از هم‌فکران او، سعید مدنی،‌ مقدمه‌ای بر آن نوشته و اخیراً منتشر شده است.

ادامه مطلب...
۰۴ آبان ۰۲ ، ۲۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۹

 

دلم از
جای خالی‌ات
پر است


هنوز رفتنت را
مرور می‌کنم

این که کفش‌هات 
قدم روی چشمم گذاشتند
و باران
بی‌اجازه از ابرها
بارید

ادامه مطلب...
۰۲ آبان ۰۲ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۱۲: توسعه و خوشبختی در میان ایرانیان؛ از محمد سمیعی

 

در آغاز کتاب با این مسأله شروع می‌شود که چرا خودکم‌بینی و احساس بدبختی در ایرانیان وجود دارد. سپس به بسط تعریفی خوشبختی (well being) می‌پردازد و نگاهی به آمارهای بین‌المللی می‌کند که در سال‌های مختلف قبل و بعد از انقلاب گرفته شده است و همه‌اش نشان‌دهندهٔ نمودار پایای احساس عدم خوش‌بختی ایرانیان حتی بیشتر از بسیاری از کشورهای با اقتصاد ضعیف‌تر است. سپس نویسنده به تحلیل‌های جامعه‌شناختی غربی‌ها در مورد دلایل احساس خوشبختی می‌پردازد. تا اینجای کار امید یک کتاب خوب می‌رود اما  در ادامه نویسنده شروع به قلم‌فرسایی در مورد پیشینهٔ سرمایه‌داری و مارکسیسم و سراب هر دو می‌کند که در واقع ربطی مستقیمی به اصل موضوع کتاب ندارد. خلاصهٔ حرفی که می‌خواهد بزند آن است که نبود آزادی بیان در ایران (به معنای درست آن) و تهاجم رسانه‌ای به ایرانیان و تصویرسازی آرمان‌شهری که وجود خارجی ندارد همراه با ماهیت کمال‌خواهانهٔ ملت ایران ما را به این نقطه رسانده است. در نهایت نویسنده پیشنهاد به بسط پروژهٔ امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و آن را بومی‌ترین نوع آزادی بیان می‌بیند که با آن جامعه ترقی بیشتری خواهد داشت و مردم به خاطر حس خفقان کمتر دچار احساس بدبختی خواهند کرد.

مشکل اصلی کتاب آن است که بیشتر از نیمی از آن ربطی به عنوان کتاب ندارد. جاهایی هم شعارزده است و پنداری تریبون حکومت برای تبلیغ شعارهایش است (از کتاب شبه‌علمی قاعدتاً نباید چنین انتظاری داشت).
 

۰۲ آبان ۰۲ ، ۰۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۸

دست به سر شده است
از دست بمب‌ها

 

سری به دست دارد
پیِ تن 
تنها بی‌تن
تنها میان تن‌ها: 
    تن
       تن
           تن
در این جستجوی تن به تن
چقدر بگردد
تا تنی به سری سر به سر شود؟

ادامه مطلب...
۲۸ مهر ۰۲ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۱۱: هنوز ای وطن؛ از جواد مجابی

تعداد زیادی شعر سپید که بر اساس تاریخ از اواخر سال ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶ نوشته شده است. زبان شعر بسیار ناسلیس است: چه نیازی به جابجایی نهاد و گزاره، فاعل و فعل و مفعول در شعر سپید است وقتی وزن مشخصی وجود ندارد؟ حتی در ذهنم تلاش کردم معادل نحوی نسبتاً درست آن را بازخوانی کنم و به نظرم آمد که اتفاقاً خوش‌خوان‌تر می‌شود. از نظر مضمون واقعاً نمی‌دانم چه بگویم؟ به نظر می‌آید این کتاب حاصل تراوشات ذهنی دوران بازنشستگی باشد (الان دارم سعی می‌کنم حفظ ادب کنم).

۲۵ مهر ۰۲ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۱۰: دیلماج؛‌ از حمیدرضا شاه‌آبادی

از میرزا یوسف مستوفی دیلماج (مترجم) دولت ناصری رساله‌هایی برجای مانده که اطلاعات جالبی در مورد تعاملات او با شخصیت‌های معروف مشروطه مانند فروغی، ملکم‌خان ناظم‌الدوله و اعضای لژ فراماسونری آدمیت وجود دارد. علاوه بر آن رساله‌ای در مورد عشق وجود دارد که گویای اتفاقاتی است که باعث خاطرخواهی و فراق ابدی او می‌شود. این‌ها را ظاهراً نویسنده‌ای به نام آقای ناصری نوشته است و در این رمان مکاتبات این نویسنده با انتشارات و در نهایت با نوهٔ برادر میرزایوسف ثبت شده است. به معنایی دیگر، شاه‌آبادی از فنون روایت پست‌مدرن که تلفیق واقعیت با امر غیرواقعی است استفاده می‌کند که روایت‌گر شخصی خیالی باشد در میان افراد واقعی مشروطه تا نشان بدهد افرادی که درگیر این دوران بوده‌اند چقدر سطحی و مذبذب بودند و چه زود از قامت دیلماجی معمولی به مشروطه‌خواه و سپس ضدمشروطه تغییر یافته‌اند.

نقطهٔ‌ قوت این رمان از نقطهٔ‌ قوت نویسنده ناشی می‌شود و آن دقت تاریخی کار است اما نقطهٔ ضعف رمان کوتاهی بیش از حد آن و زبان آن است که اصلاً تداعی زبان دورهٔ مشروطه نمی‌کند (مقایسه کنید با «بی‌کتابی» از محمدرضا شرفی خبوشان). در مجموع همین کوتاه بودن رمان شاید در این زمانهٔ کتاب‌نخوانی نقطهٔ قوتی باشد که مخاطب کم‌حوصله را میخ‌کوب کند و به او امید اتمام زودهنگام کتاب را بدهد.
 

۲۵ مهر ۰۲ ، ۰۳:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۰۹: ویترین خالی؛ از واهه آرمن


نوشته‌های این مجموعه سبک خاصی دارد: شعر و در ادامه نثری کوتاه در توضیح اتفاقی یا خاطره‌ای مرتبط با شعر. در مجموع به نظرم رسید باید شعرها را پشت هم خواند چرا که سبکی شبه‌روایی دارند. یک جورهایی مرا یاد آثار «هوشنگ ایرانی» انداخت. اما این سطح از استفاده از زبان ساده بدون پیرایه‌ها و آرایه‌های ادبی دلچسب نیست.

 

 

او
به ماه نگاه می‌کرد
و من
به فکر شعری نو بودم

پرسید
  اگر روزی
  از آن تو نباشم
  باز
  آنِ تو خواهم بود؟

هر بار که به ماه نگاه می‌کنم به یاد و او نیل آرمسترانگ می‌افتم. لبخند می‌زنم و شوری برای نوشتن در من بیدار می‌شود ناگفتنی.
دیشب، پیش از خواب، داشتم فکر می‌کردم چه خوب می‌شد اگر آرمسترانگ به جای پرچمی که به کرهٔ ماه برد، چند کتاب شعر با خودش می‌برد. در آن صورت، ماه به چشم مردم دنیا خیلی زیباتر می‌شد. خیلی.

 

۲۴ مهر ۰۲ ، ۲۱:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی