شعر عرفانی ایران سه قله دارد که هر یکی از قبلی مرتفع‌تر است تا جایی که آخری‌اش این‌قدر ارتفاع می‌گیرد که دیگر کسی هم‌قدش هنوز پیدا نشده است. این سه قله حکیم سنایی، عطار نیشابوری، و مولوی هستند. به خاطر قوت غزلیات شمس و مثنوی معنوی معمولاً خوانندهٔ ایرانی به مولوی بسنده می‌کند و به سراغ آن دو دیگر نمی‌رود. البته کهن‌ساختارها در شعرهای دورهٔ سنایی و عطار نیز مزید بر علت شده تا برای خوانندهٔ غیرمتخصص خواندن و لذت بردن از اشعار سخت بشود. عطار مشکل دیگری هم دارد: حداقل بیست و چهار شاعر در تاریخ ادبیات ایران عطار بوده‌اند و شعرهای سطح پایینی مانند بلبل‌نامه را به اسم عطارِ اصلی نسبت داده‌اند. حالا استاد بی‌همتای ادبیات فارسی، محمدرضا شفیعی کدکنی، دست به کار شده و کتابی نوشته با چند مقالهٔ کوتاه در مورد زندگی و کتاب‌های متقن عطار، به همراه ۱۲۲ غزلِ گزیده‌شده و ۱۲۰ رباعی. در انتهای کتاب معنای واژه‌های سخت و اشارات تاریخی یا صوفیانه نیز آمده است که این‌گونه خواندن این کتاب شیرین‌تر می‌شود. چیزی جز این نمی‌توانم بگویم که این کتاب را اگر زیر سنگ هم بود، پیدا کنید و بخوانید. تنها دو رباعی از این کتاب نستوه می‌گذارم تا شاید تشویقی بشود برای خواندن این کتاب.


عاشق شدنِ مرد، زبون آمدن است

سر باختن است و سرنگون آمدن است

بر خویش برون آمدنت چیزی نیست

تدبیرِ تو از خویش برون آمدن است

(بر خویش برون آمدن: با خود ستیزه کردن؛ از خویش برون آمدن: نفیِ وجود خویشتن)


هر جان که بدان سِرِّ معما نرسید 

در شیب فرورفت و به بالا نرسید

بیچاره دلِ کسی که از شومی نفس

در قطرگی افتاد و به دریا نرسید