آن طور که گشتم هدف از جایزهٔ پولیتزر در زمینهٔ داستان «شناختِ داستان ممتاز از یک نویسندهٔ آمریکایی که ترجیحاً در مورد زندگی آمریکایی می‌نویسد و در یک سال اخیر کتابش منتشر شده» است. منصفانه هم بخواهیم بگوییم آثار ماندگاری مانند «پیرمرد و دریا»ی همینگوی و همچنین آثار امروزی متمایزی مانند «پرندهٔ طلایی» توسط این جایزه به مخاطبان معرفی شدند. متأسفانه اخیراً، مخصوصاً در سه دورهٔ‌ اخیر، بیشتر با انتخاب جریان سیاسی اجتماعی مواجه هستیم تا انتخاب فنی. این بار در سال ۲۰۱۸، یک داستان بسیار معمولی و تک‌بعدی با یک شخصیت همجنس‌باز، یک نویسندهٔ مخنثِ متوسط، رفیقِ سابقِ شاعرِ پولیتزربرده که از قضا زن دارد ولی بچه نه، و خلاصه جنابِ «آرتور لس». داستان پر است از کلیشه‌های جنسیتی مرسوم در مورد هم‌جنس‌بازها. این آقای لس به بهانه‌هایی از کشورهای مختلف سردرمی‌آورد و در بیشتر این اماکن به سرعتِ برق مرد هم‌پالکی خودش را پیدا می‌کند و چنان که افتد و دانی. 

کتاب را به خاطر تخفیف ویژه‌اش و جایزه بردنش در پولیتزر ۲۰۱۸ خریدم. موقع خریدن متوجه موضوعش نبودم. وقتی متوجه شدم، به خودم گفتم بخوانم و ببینم حرف حسابش چیست یا شاید حداقل از نظر فنی کار قوی‌ای باشد. به غیر اندک جریان سیال خیال که تنها نقطهٔ قوت کتاب از نظرم بود، آن‌قدر این داستان ضعیف بود که از نیمه پریدم به انتها و الکی تمامش کردم. شک کردم شاید به خاطر تعصب دینی از کتاب بدم می‌آید ولی دیدم توی یوتیوب چندین کتاب‌باز حرفه‌ای آمریکایی تعارف را کنار گذاشتند و به داوران جایزه تاختند که چرا جایزه‌ای که نصیب امثال همینگوی و فاکنر شده، به یک نویسنده و اثر متوسط رسیده است. راستی، قبض خریدم را گم کردم و الا پس دادنش کار سختی نبود.