فکر کنم امید مهدینژاد، شاعر و طنزپرداز، بود که گفت: «زن با مرد برادر است.»
«چرا مردم از فمینسیم بدشان میآید؟ جواب: برای مردمی که در جامعه قدرت دارند، زیر سؤال رفتن قدرتشان یا تعصبات و تمایلاتشان باعث ترس میشود… فمینیسم از همهٔ مردم میخواهد که در مورد قدرت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی که بر اساس جنسیت، تحصیلات، مذکر یا مؤنث بودن، و بسیاری چیزهای دیگر است بیندیشند.» (ص ۲۰۱ از قول مؤلف)
دنبال کتابی بودم که بالاخره و یک بار، شاید برای همیشه، بدانم حرف حساب فمینیستها چیست. در طول تحصیل در بلاد غربت همکارهای فمینیست دوآتشهای زیادی داشتم که از هر چیزی یک نکتهٔ جنسیتی درمیآوردند، درست مثل بعضیها که در ایران از هر چیزی نماد فراماسونری درمیآورند. تفکرات فمینیستی در فرهنگ ایرانی هم به صورت زیرپوستی آنقدری نفوذ کرده که الان پرطرفدارترین سریال در حال پخش قهرمانی فمینیست دارد که مدام به صورت گلدرشت شعارهای امروزی فمینیستی میدهد. البته بماند که باید پرسید چطور آن تفکرات متعلق به قرن بیست و یکم در کلهٔ قهرمان میانهٔ قرن بیستم ایرانی وجود دارد. شاید چون که نویسنده خود قرن بیست و یکمی است و اهمیت ویژهای به باورپذیری شخصیت نداده است.
زیاد حاشیه رفتم. برگردم به اصل مطلب. این کتاب را یک روزنامهنگار فمینیست آمریکایی جمعآوری کرده. اگر به پیشنمایش نسخهٔ کاغذی کتاب در سایتهای آنلاین نگاه بیندازید، میبینید نوع طراحی و صفحهبندی کتاب بیشتر به بروشورهای تبلیغاتی میماند؛ رنگ اصلی این کتاب صورتی است. ۴۴ فمینیست از قشرهای مختلف جامعه مانند روزنامهنگار، خواننده، سیاستمدار، بازیگر و حتی بلاگر محجبهٔ مسلمان در مورد فمینیست نوشتهاند. تقریباً حرفهای همهشان شبیه به هم است. حرفهایی که بوی تناقضشان دماغ فلک را کیپ کرده. مثلاً بلاگر محجبهٔ مسلمان داد از فمینیست میزند و میگوید که پیامبر ما خود مخالف زنده به گور کردن زنان بوده، ولی جلوتر نمیرود تا «الرجال قوامون علی النساء» را بشکافد که بفهمیم تکلیف او با چنان آیهای چیست. یا در مورد صراحت قرآن در مورد حقوق زن و حجاب و این حرفها چیزی نمیگوید. شاید هم اطلاعات او از دین در حد برداشتهای شخصیاش طی سالها زندگی در خانوادهای مسلمان بوده تا تربیت دینی. از نظر او «عایشه بنت ابی بکر» نمونهٔ یک زن موفق در دوران تاریخ اسلام و «ملاله یوسفزی» نمونهٔ موفق امروزی است. از مثال بلاگر مسلمان بگذریم، نویسندهای آمریکایی-آسیایی در آخر مقالهاش میگوید که با وجود این که هنوز نسبت به مردان تمایلاتی دارد، ولی با یک زن ازدواج کرده. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
فمینیسم شبیه بقیهٔ ایسمها نیست. پشت حرفهای فمینیسم بیشتر از آن که فلسفه و فکر باشد، فرهنگ پاپ و رسانه است. البته به نظرم فمینیسم ادامهٔ خودبنیادی (سابجکتیویسم) پسانوزایی (پسارنسانس) در دوران تجدد (مدرنیته) است. این که انسان مرکزیت عالم است نه خدا، کار را به همین جاها هم میکشاند. البته تفاوت اصلی این ایسم با بقیهٔ ایسمها شاید در سطحی بودن نگاهش به همه چیز باشد. همین است که با هر اتفاقی واکنشی خاص خودش را میدهد. همین است که در عین حالی که از خانواده دفاع میکند، موافق آزادی جنسی در هر صورتش است و تأکید بر آزادی سقط جنین دارد (در حاشیه بگویم: یکی از دوستان ما، که اینجا پزشک است، از آمار وحشتناک افسردگی و جنون در پرستارانی میگفت که مدتی طولانی در مطبهای سقط جنین کار میکردهاند). البته نباید این واقعیت را انکار کرد که برخی از نقدهای فمینیستها به جامعه وارد است، مانند نقد خشونت نسبت به زن، کمسوادی عمومی زن در جامعه، کالا شدن زن در رسانه و شبیه به این حرفها. ولی نتیجهای که میگیرند شاید خطرناکتر باشد از آن مشکلات.
به نظرم فمینیسم شباهت بسیاری با سازمان مجاهدین خلق دارد. آن سازمان طبیعت و غریزه را انکار میکرد و انسانها را محیطهایی منزوی نگاه میداشت و از آنها میخواست که تابع اصول سازمانی باشد و تمایلات طبیعیشان را انکار کنند. فمینیسم هم طبیعت انسانی را نادیده میگیرد. از طرفی به زن این حق را میدهد که هر جور بپوشد ولی به مرد حق نمیدهد که طبق غریزهاش به این هر جور پوشیدن زن واکنش دهد. فمینیسم جواب واضحی در مورد تکلیف مادر بودن زن نمیدهد و در عوض شعارپراکنی میکند. سازمان مجاهدین هر کسی را که مخالفش بود متهم به ارتجاع یا وصل بودن به شبکهٔ ظالم و قدرت میکرد، فمینیسم هم همین طور (ر.ک. به بریدهٔ متن کتاب در آغاز این نوشته).