مری شلی، نویسندهٔ کتاب، در خانواده‌ای روشنفکر به دنیا آمد. مادر او جزء اولین زنان فمینیستی بود که در مورد حقوق زنان کتاب نوشت و پدرش هم نویسنده‌ای قابل بود. مادرش موقع تولدش از دنیا رفت و خود او تحت تأثیر رفت و آمدهای گعده‌های روشنفکری قرار داشت. علاوه بر آن، او دچار مشکلات فراوان زایمان شده بود و چند فرزند مرده پشت سر هم به دنیا آورد. کتاب فرانکنستاین (فرانکشتاین) به نوعی محصول دوره‌ای است که عقل‌گرایی و علم‌گرایی مفرط در جامعهٔ غربی به اوج خود می‌رسد و از طرفی دیگر رمانتیسیسم در بین روشنفکران جامعه رواج پیدا می‌‌کند. نکتهٔ جالب توجه این کتاب آن است که نسخهٔ اول این کتاب در هجده سالگی نویسنده منتشر شده بود و مورد اقبال مخاطبان اوایل قرن نوزدهم قرار گرفت. 



ویکتور فرانکنستاین، دانشجوی جوانی است که پس از مطالعات فراوان، موفق می‌شود که موجودی زنده را به وجود بیاورد. موجودی که کریه است و وقتی متولد می‌شود، ویکتور اولین کسی است که از دنیا آمدن او منزجر است. ادامهٔ داستان تعقیب و گریزهای این غول کریه و سازنده‌اش است. غول برای آن که از خالقش انتقام بگیرد، شروع به قتل دوستان و نزدیکانش می‌‌کند و تنها خواسته‌اش از سازنده‌اش این است که برای او جفتی از جنس لطیف بسازد تا از تنهایی درآید. با وجود جالب بودن پی‌رنگ مرکزی داستان، این داستان آنقدرها که باید از روایت محکمی برخوردار نیست. البته این واقعیت که این داستان را یک زن هجده ساله نوشته است (و نه مثلاً داستایوسکی در اوج دوران نویسندگی‌اش) باعث می‌شود که کمتر در این مورد سخت بگیریم.آنقدری که نویسنده روی تنهایی این غول تمرکز می‌کند باعث می‌شود که مخاطب پیام اصلی داستان را فراموش کند. خود من، اواخر داستان برای انزوای غول ناراحت‌تر شدم از مرگ نویسنده از غصهٔ از دست دادن اطرافیانش به دست غول! در مجموع، این رمان، جزء تأثیرگذارترین رمان‌های قرن نوزدهم در نقد عقل‌گرایی مطلق غرب است و هنوز که هنوز است مخاطب دارد و چه بسا بسیاری از داستان‌های علمی-تخیلی از روی این کتاب مشق کرده باشند. خواندن این رمان کوتاه (در نسخه‌ای که من دارم خود داستان فقط ۱۹۶ صفحه است)، خالی از لطف نیست ولی می‌توانست خیلی بهتر از این باشد.