از کودکی‌هایم بیا تعریف کن دریا

من مانده‌ام بی‌خاطره در حجمِ این دنیا

 

در خیلِ پر از خالی از تصویرهایی محض

در انتها در بی‌کسی‌ها رو به فرداها

 

فردای من از دست شد با روزهایی تلخ

با روزهایی رفته اینجا مانده‌ام امّا

 

تنها میان این همه تن‌ها، تتن تن تن

تنها بیا تصویر کن لحنم، صدایم را

 

دریا بیا کولاک کن یک‌سر مرا گم کن

تا حس کنم از عمق جانم، فهم این الا

 

الا و الا، قطره‌ام من در میان تو

آدم! همین! آدم ولی تنهاتر از تنها

 

****************

 

*طرحی از واژه‌ها*

 

اگر که خدا خدا

این واژه‌ها

نه خدا – که ناخدا-

 

اگر که تو ناخدا

این واژه‌ها

نه خدا

نه ناخدا

 

واژه‌ها

پیش تو

همیشه به تناقض می‌رسند

 

۸ شهریور ۱۳۸۶